..::سجّاده::..

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین علیهم السلام

..::سجّاده::..

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین علیهم السلام

..::سجّاده::..

بسم الله...
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم؛
إن شاء الله بتوانیم در این دنیای مجازی سهمی از دین خود را به فرهنگ شیعه و به خاندان اهل کرم علیهم السلام اداء کنیم.
اللهم عجل لولیک الفرج؛
و من الله توفیق؛
یاعلی...

طبقه بندی موضوعی

امام زمان عج، جمکران، آل طاها

 تقدیم به یگانه منجی عالم بشریت، مهدی فاطمه عج

بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند

 هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۳۶
فرزند سجّاده . . .

مرحـوم میرزا محمّد تنکـابنـى رحمه الله  مـى گویـد کـه در السنه و افواه اشتهار دارد (. . . و خـود ایشان بـه واسطه مرحوم آخوند لاهیجى از آقـا سیّد محمّد «فرزند آقـا سیّد على» صاحب «مناهل» نقل مى کنند) که علاّمه حلّى در شـب جمعه بـه تنهایى به زیارت سیّد الشهداء علیه السلام مى رفت، در حالى که بر الاغى سوار بـود و تازیانه اى در دست مبـارک داشـت. در اثنـاى راه، شخص عربى پیاده به همراه علاّمه راه افتاد و با هم بـه مکالمه مشغول شـدند. چـون قدرى با هم سخن گفتند، بر علاّمه معلوم شد که این شخص مرد فاضلى است.
پس درمسائل علمى باهم صحبت نمودند وعلاّمه فهمیدکـه آن شخص، صاحب علـم وفضیلتِ بسیار ومتبحّر درعلوم است. لذامشکلاتى راکه براى او در علوم مـانده بـود، یک به یک ازآن شخص سؤال مىکرد و اوحـلّ مى نمود تااینکه سخـن در مسئله اى واقع شد و آن شخص فتوایى گفت. علاّمه منـکرآن شد و گفت: حدیثى برطبق ایـن فتوا نداریم.
آن مـرد گفت: شیخ طوسى در تهذیب حدیثى در ایـن باب ذکر کرده اسـت. شما از کتاب تهذیب فلان مقدار ازاوّل بشمارید که درفلان صفحه و فلان سطر، ایـن حدیث  مذکور است.
علاّمه در حیـرت شـد که این شخص کیست؟ پـس از آن مرد پرسید: «آیـا در زمان غیبت کبرى مى توان حضرت صاحب الامر علیه السلام را دید یا نه؟»
در ایـن هنگام تازیانه از دست علاّمه افتاد. آن حضرت خم شـد و تـازیانه را از زمین برگرفت و درمیان دست علاّمه گذاشت و فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمى تـوان دید و حال آن که دست او در میان دست توست؟!»
علاّمه بى اختیار خـود را از مرکب به زمین انداخت که پاى آن حضرت را ببوسد. پس غش نمود و چون به هوش آمد، کسى را ندید و پس از آن که به خانه بازگشت، رجوع به کتاب تهذیب نمود و آن حدیث را در همان ورق و همان صفحه و همان سطر که آن حضرت نشان داده بودند، یافت.
علاّمه بـه خطّ خود در حاشیه کتاب تهذیب در آن مقام نوشت: این حدیث را حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف با ذکر صفحه و سطر و محلّ آن، نشان دادند».
مرحـوم تنکابنى رحمه الله  مى گوید که آخوند لاهیجى مى گفت: «مـن همان کتـاب را دیدم و در حاشیه آن حدیث، خطّ علاّمه را مشاهده کردم که به مضمون سابق بود».

عنایات حضرت مهدى(علیه السلام)، ص 56، به نقل از قصص العلماء، ص 359

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۱۹
فرزند سجّاده . . .

آشنای غریب

کنج حجره ز همه دلگیرم                          از تب غربت خود می ‏میرم

چو من اینگونه کسى مضطر نیست      غربت من ز على کمتر نیست

آشنایان همه بیگانه شدند                  دوستی ‏ها همه افسانه شدند

پیروانم همه بیعت شکنند                          به ولیعهدى من طعنه زنند

بى سبب نیست انیسم آه است        چه کنم؟ خواهر من در راه است

گر خبر از دل زارم گیرد                              بین ره از غم من می ‏میرد

به امیدى که جوادم آید                                  عقده از کار دلم بگشاید

پسرم درد به سینه دارد                                 خبر از شهر مدینه دارد

کوچه تنگِ مدینه دیده‏ست                    ناله‏ ى فاطمه را بشنیده‏ست

ترسم از اینکه شبیه زهرا                                 به جوانى برود از دنیا

«جواد زمانی»

پیامبراکرم، امام حسن مجتبی، امام رضا علیهم السلام

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۱ ، ۱۱:۳۱
فرزند سجّاده . . .

در سوگ خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم

روح هستی در میان بستر است               لحظه های آخر پیغمبر است

حرف رفتن نقش بر لبهای او               اشک ریزان گوشه ای زهرای او

گوشه ای گرم نیایش با خدا                        میبرد بالا علی دست دعا

اهل بیت خویش را با اشک و آه                      در وداع آخرین دارد نگاه

گاه گوید با علی از غسل و قبر             دردل با چاه و مظلومی و صبر

گاه گوید با حسن رازی مگو                      گاه بوسد از حسین زیر گلو

گاه گوید با غم و درد و محن             غم مخور هستی من زهرای من

بعد من حامی دست حق شوی      اولین کس تو به من ملحق شوی

بعد من اجر رسالت هیزم است           هستی ام در آتش نامردم است

آسمان را رنگ نیلی میزنند                    بین کوچه بر تو سیلی میزنند

«حاج علیرضا شریف»

زبانحال امام حسن علیه السلام

با حضرت زینب سلام الله علیها در لحظات آخر . . .

مادرم بین در و دیوار بود

                    سینه اش را رد یک مسمار بود

                                                     کوچه ای تنگ و دلی بسیار سنگ

بین کوچه مادرم بی یار بود

گو چه شد بر مادر پاکم که در

                    سن هجده سالگی بیمار بود

                                                    مرد بد سیلی به رویش می نواخت

مرد بد انقدر لاکردار بود

سیلی اش انقدر محکم بود که

                  مادر شبها دگر بیدار بود

                                                   پشت درب سوخته یک شاپرک

بال های شاپرک در نار بود

                       نام آن نامرد را پیشم مبر

                                                        مادرم از نام او بی زار بود

«جعفر ابوالفتحی»

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۱ ، ۱۷:۳۰
فرزند سجّاده . . .

فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ*‏ یعنى چـون (بنى امیه) عـذاب مـا را (که بوسیله ظهور قائم آل محمد بر آنها فرو فرستیم) احساس کنند، از آن می گریزند لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى‏ ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ‏* فرار نکنید و بازگردید تا شما را از آن نعمتها و جایگاهها که به خوشگذرانى سرگرم بودید باز- خواست کنند.
در حـدیث اسـت کـه چـون امـام زمان ظهور کند، بنى امیه از ترس به روم می گریزند، حضرت آنها را از روم بیرون مى‏آورد و گنجهائى که پنهان کرده‏اند ازآنها طلب می کنـد،قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ* فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ*بنى امیه می گویند:واى برما که قومى ستمکار بودیم.پس همچنان بدین سخن تکلم کنند تا آنکه (بوسیله قائم آل محمد و سپاه او) همه را درو کنیم و از دم شمشیر بگذرانیم! این آیات هـر چند لفظش ماضى است ولى در معنى مستقبل است و این از آیاتى است که تأویلش بعد از نزول می باشد.                                                            سوره مبارکه انبیاء؛ آیات 12 تا 15    
                                          
  منبع: کتاب مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص: 251

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۱ ، ۱۰:۱۰
فرزند سجّاده . . .

اربعین، یا حسین

باسم رب الحسین علیه السلام

السَّلامُ عَلـیَ مَن جَعَلَ اللهُ الشِّفاءَ فـی تُربَتِهِ ، السَّلامُ عَلـیَ مَـنِ الإجابَةُ تَحتَ قُبَّتِهِ السَّلامُ عَلیَ مَن الأئِمَةُ مَن ذُرّیَّتِهِ ، السَّلامُ عَلیَ ابنِ خاتَمِ الأَنبِیاءِ . . .

 کُنتُ لِلرَّسُولِ وّلَداً و لِلقُرآن سَنَداً وَ للاُمَّة عَضُداً وَ فِـی الّطاعَة مُجتَهِداً حافِظاَ لِلعَهد وَ المیثاق ناکِباَ عَـن سُبُلِ الفُسّاق و بَاذلاً المَجهُود طَـوِیل الرُکُوع وَ السُّجُود زاهِداَ فِـی الدُّنیا ژُهدَ الرّاحِل عَنها ناظِراَ الیها بِعَین المُستَوحِشِینَ مِنها . . .

سلام بـر کسی کـه خداوند شفا را در خاک شریفش قرار داد ، سلام بر کسی که در زیـر گنبد حرمش دعـا مستجاب است ، سلام بر کسی که ائمه از نسل اویند ، سلام بر فرزند خاتم الانبیا . . .

تو بـرای پیامبر فرزند و برای قرآن سند بودی و یاری کننده امت و در اطاعت خـدا بسیار کوشا بـودی ، بر عهد و پیمان خـود محافظت می نمودی و از راه فاسقان کنار گیرنده بودی و با نهایت توان تلاش می نمودی ، دارای رکـوع و سجود طولانی بودی در دنیا زاهد بـودی همچون شخص کـوچ کننده از دنیا نگاه کننده بـه آن بـا چشم ترسان . . .        

زیارت ناحیه مقدسه

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۱ ، ۱۱:۱۳
فرزند سجّاده . . .

     الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ ... ﴿الحج‏، 41﴾

همان کسانى که چون در زمین به آنان توانایى دهیم ، نماز برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند ...

 

امام باقر علیه السلام در باره قول خداى عزّوجلّ فرمود:

«این آیه درحق آل محمد صلى الله علیه وآله وسلم  است در حق حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف و یاران او که خداوند شرق و غرب زمین را تحت سلطه آنان قرار مى دهد و به وسیله آنان دین را پیروز گردانده و بدعتها و باطلها را مى میراند.»

«تأویل الآیات الظاهرة ، کتاب خطى»

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۱ ، ۱۱:۰۱
فرزند سجّاده . . .

باسمه الأعلی

سالروز شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت.

السلام علیک یا رقیه بنت الحسین الشهید سلام الله علیها

بیت الرقیه

اشک یتیم

ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم

   رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم

پژمرد گل روی تو از تابش خورشید

   در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم

لبریز شرای عمه دگر کاسه صبرم

بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم

نومید ز دیدار پدر گشته دل من

بنشین به کنارم، پریشانه بگرییم

گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق

چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم

این عقده مرا می کشد ای عمه

پیش نظر مردم بیگانه بگرییم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۱ ، ۱۶:۴۹
فرزند سجّاده . . .

باسم رب الحسین علیه السلام

محرم تمام و ناله ها فزونتر باشد

قافله عشق، به شام نزدیک تر باشد

روی نیلی و کبودی بازو، بس نبود

شام، شاید با تازیانه، زیباتر باشد؟

سه ساله وقتی با پدر کند نجوا

خرابه ، شاید عاشقانه تر باشد؟

سجاد، ویران، با غمِ پدر و برادر

رباب هم در رویا، همواره با اصغر باشد

لیلا نمی برد زِ یاد، علی اکبر را

رقیه و خرابه او را تیری دگر باشد

زینب آید، در مقابل ملعون یزید

رأس ارباب و برلبانش خیزر باشد

در مسیر، کوفیان، بد کردند

مگر می شود،، شام، مهتر باشد؟

زینب اگر سازد، گوشه ای سخن

نه یزید بل امیه، رو سیه تر باشد

ویران کند سجاد، شهر ظلم را

کلام و نفسش، از حیدر باشد

اگر شام و مراثی اش نمی بود

چگونه بر دل حسین، خنجر باشد؟

داغ دل رقیه و زینب بشنو

تا تو را طریق عشق، عزیزتر باشد

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۱ ، ۰۴:۱۰
فرزند سجّاده . . .

باسمه الأعلی

از زبان دختر امام حسین علیه السلام چنین سروده شده:

زائران قبر من! این شام، عبرت‏خانه است            مدفنم آباد و قصر دشمنم ویرانه است‏

دخترى بودم سه ساله، دستگیر و بى‏پدر   مرغ بى‏بال و پرى را این قفس کاشانه است‏

بودسلطانى ستمگر،صاحب قدرت یزید   فخر مى‏کرد او که مستم، در کفم پیمانه است‏

داشت او کاخى مجلّل، دستگاهى باشکوه   خودچه مردى،کزغرورسلطنت دیوانه است‏

داشتم من بسترى ازخاک،بالینى زخشت   همچو مرغى کوبسا محروم زآب ودانه است‏

تکیه مى‏زد او به تخت سلطنت با کبر و وجد         این تکبّر، ظالمان را عادت روزانه است‏

من به دیوار خرابه مى‏نهادم روى خود      زان همیشه رو سفیدم، شهرتم شاهانه است‏

بر تن رنجور من شد کهنه پیراهن، کفن           پر شکسته بلبلى را این خرابه لانه است‏

محو شد آثار او، پاینده شد آثار من                    ذلّت او، عزّت من هر دو جاویدانه است‏

***

باسلام

هرچه خواستم از ارباب بگویم، زبان یاری نکرد، شاید حق مظلومیت او و خاندانش را اداء نکرده ام؛ آخر می دانید! اگر خودشان نخواهند، هیچ قلمی در راهشان رنگ نمی دهد؛ از سه ساله ارباب می خواهم که یاری ام دهد، تا بتوانم کلماتی را جاری کنم که در حق این خاندان کرم باشد، . . .

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام

السلام علیک یا رقیه بنت الحسین سلام الله علیها

السلام علیکم یا آل الحسین علیهم السلام

شب اول محرم، گفتند: مجلسی برپاست! دانستم مجلس، همان مجلس عاشقان است! مجلس نگوییم بهتر است! زیرا، آنجا، دیار عاشقان است! دیاری که عاشقان را به میعادگاه وصال می رساند! به کربلا می رساند!

گفتند: امشب را به اسم بی بی رقیه سلام الله علیها، نام نهاده اند! گفتم: عجب شبی! می دانید چرا؟! چون یتیمان، حال یکدیگر را بهتر می دانند! او حال یتیمان ابا صالح عجل الله تعالی فرجه الشریف را بهتر می فهمد! همه دعا کردیم و از آن سه ساله خواستیم، به حق آن سر که در دامن داشت، به حق آن سیلی که بر صورت چون گلبرگش نشست، و به حق آن بازویی که چون بازوی مادرش زهرا سلام الله علیها کبود گشت، برای ظهور حجت حق عجل الله تعالی فرجه الشریف دعا کند؛ تا یتیمان دنیا، به وصال محبوب خویش برسند؛ تا آقایمان با ظهورش، حق سیلی مادرش و حق سیلی عمه کوچکش و حق خون جدش را، از ظالمان عالم بگیرد!

آری او می تواند دعا کند! آری دعای او مستجاب است! مگر می شود، دعای یتیمان در نزد خدا مستجاب نشود! مگر می شود خدا یتیم نوازی نکند! مگر می شود خدا، دعای ناز دانه ارباب را نپذیرد!

و ما چه می توانیم بگوییم، جز:

الهی به حق رقیة الحسین سلام الله علیها عجل لولیک الفرج

الهی به دعای ما روسیاهان بی آبرو، نه! به دعای آن سه ساله که در نزدت آبرو دارد، ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را برسان.

رقیه جان، بیا و دست ما یتیمان را هم بگیر، تا در این دنیای سیاه و تاریک، سیلی روزگار بر صورت ما نشیند و تازیانه جور و جفا، بازوی ما را کبود نکند؛ رقیه جان، اگر شفاعت ما را نکنی! چگونه ما بی آبرویان در نزد مولا و آقایمان سر بلند کنیم؟ و چگونه زبان بگشاییم؟ و چگونه اظهار پشیمانی کنیم؟

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۱ ، ۰۴:۱۱
فرزند سجّاده . . .

حضرت زینب سلام الله علیها و تعلیم اسرار

حضرت زینب سلام الله علیها پس از دلداری به عشق فرمود: صابر باش و از این پس باید در راه من، ثابت قدم حرکت کنی، آنچه در صحرای نینوا از برادرم حسین علیه السلام و عاشوراییان دیده ای، آغاز کار ماست. اینک، شهدِ شهادت در سبوی اسارت من ریخته می شود؛ تا چهل منزل باید بر دوش من، راه طی نمایی و من، قطره قطره ناز و نوش آن را در نهاد تو بپرورانم؛ در غیر این صورت، کامل نخواهی شد [اشاره به حدیث نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود: «من اخلص الله اربعین صباحاً فجّر الله ینابیع الحکمة من قلبه الی لسانه». به قول حافظ:شنیدم رهروی در سرزمینی*همی گفت این معنا با قرینی*که ای صوفی شراب آنگه شود صاف* که در شیشه بماند اربعینی] و آب حیات را تحصیل نخواهی کرد.

آنگاه آموزگار عشق، او را به قتلگاه می بَرَد و می فرماید: نظاره کن که بیت المعموره از فلک افتاده است و خورشید، تابش غم آلود خود را از ثریا تا ثری کشیده است و از چشم دریا، خون می چکد و خشم را در امواج طوفان می دمد، اینک لحظه ی اسارت رفتن و از شهیدان، گفتن است.

نظاره کن که دشمنان جاهل، در اوّلین قدم، خیمه ها را به آتش می کشند و کودکان و زنان بی پناه را سرگردان دشت و بیابان می کنند. بعد از آن، بر جسم پاک شهیدان، اسب تازی می کنند و این گونه از ما دلنوازی؛ سپس بر اشتر های عریان سوار و به سوی کوفه و شما رهسپار می شویم و در خرابه ها، جا و منزل می کنیم و بدین طریق از صاحبدلان، غارت دل. زیرا همان گونه که عشق را بی شهادت سوز نیست، بی اسارت او را ساز نیست. اصل مأموریت عشق این است که راز این معنی را در منزل شهادت و اسارت کشف کند.

پس ای عشق! اگر این راز را کشف کنی و در همه ی وجودن آن را جاری و ساری نمایی، آنگاه جواز حضور و شهودت را در دل عاشقان امضاء می کنم، زیرا عشق بی شهید، لیاقت جهانداری را ندارد، در شهادت است که ولایت، حیات، زیبایی و حماسه، تجلی دارد و ظرف آن، دردِ غربت، و اندوه اسارت است.

گفت بیا در راه من ثابت قدم                         هست بی صبری تو را عین عدم

آنچه دیدی از حسین ای بی نوا                             هست آن آغازِ درسِ کربلا

چون شهادت شدهِ بزمِ کبریاست                     در سبوی زینب آید جانفزاست

تا چهل منزل به دوشش می کشم           قطره قطره ناز و نوشش می چشم

با من همراهی نما تا منتها                            ورنه کامل کی شوی ای با وفا

هرکه کامل کرد درس بندگی                            می دهند او را صفای زندگی

اینک همراهم بشو در قتلگاه                                 تا بر آریم ناله و فریاد و آه

بیت معمور از فلک افتاده است                        انجم از قصر ملک افتاده است

صبح غم از مشرق شمس الضحی                          آتش افکند از ثریّا تا ثری

چشم دریا خون به یاران می دهد              خشم خود را قرض طوفان می دهد

این زمان وقتِ اسارت رفتن است                از شهیدان گفتنی ها گفتن است

خیمه ی ما را به آتش می کشند                  کوفیان، خونخواره و حیوان وَشَند

بر شهیدان اسب تازی می کنند                         از غریبان دل نوازی می کنند

می کنند بر اشتر عریان سوار                        می رویم تا شام ویران اشک بار

در خرابه جا و منزل می کنیم                      کس چه داند؟ غارت دل می کنیم

عشق باید کشف این معنا کند                         شور و غوغا در جهان برپا کند

شو شهید و زندگی آغاز کن                           عشق را با عالمی دمساز کن

بی شهادت عشق را آواز نیست                    بی اسارت نیز او را ساز نیست

گرچه می دانم محمد زاده ای                           دست بیعت با ولایت داده ای

با عدالت قامتت موزون شده                          کوثر زهرا به جامت خون شده

زیور از دست حسن پوشیده ای                     باده از جام حسین نوشیده ای

من تو را با این همه اوصاف پاک                بی اسارت کی بخوانم سینه چاک؟

تا نبینم با اسسیران همدمت                     کی کنم بر زخم جان ها مرهمت

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۱ ، ۰۳:۲۱
فرزند سجّاده . . .

عشق و دلداری زینب سلام الله علیها

عشق از تماشای آن صحنه های خونین، حیرت زده، خود را به حضرت زینب سلام الله علیها آموزگار خویش رساند و گفت: مرا دریاب که بی تاب و توان شده ام؛ سرو نازنین مرا شکستند و آشیانم را ویران کردند؛ اینک در اوج بی تابی از تو صبر و طاقت می خواهم، ای صبر آفرین!

حضرت زینب سلام الله علیها عشق را در دامن گرفت و او را دلداری داد و گفت: در همین صحنه خونین، نور حق را مشاهده کن مه در وجود ولی الله اعظم جلوه گر شده است. اینک کشتزار ولایت حاصل داده است، و آن شهادت است که بار دل انگیز عاشقان منزل به منزل است. اینک زمان بی صبری نیست، کام جان بگشا و پیغام هستی را بشنو و از جام لبریز درد، لذّت جوش و خروش را بنوش، راز عشق و عاشقی در خون حسین علیه السلام و یارانش تجلی کرده است؛ باید هوشیارانه مظهر این تجلی در عالم شوی.

عشق آمد دامن زینب گرفت                     از تماشای حسین شد در شگفت

گفت مرا دریاب بی طاقت شدم            سرو من بشکست و بی قامت شدم

در تب و تابم ز غم ای نازنین                         صبر خواهم از تو ای صبر آفرین

زینب آمد عشق را استاد شد                     مستی اش را در جهان بنیاد شد

بی تحمل عشق را آواز داد                               با صدای خسته او را ناز داد

در فضای اُنس آغوشش گرفت                      بارِ غم را از سرِ دوشش گرفت

گفت اینک جلوه ی حق را نگر                            دامن صبر و صبوری را مَدَر

در حسینم شور مستی را ببین                   در شهادت رمز هستی را ببین

کِشت جانستانش حاصل داده است             بارِ دل منزل به منزل داده است

کام جان بگشا و پیغامش بنوش                    تا بیابی لذّت جوش و خروش

راز عشق و عاشقی ای بینوا                   نیست جز خون حسین در کربلا

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۳:۴۴
فرزند سجّاده . . .

قرآن - آل طه

 

بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی‏ صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ

بلکه قرآن آیاتى است روشن، که در سینه اهل دانش جاى دارد.

(سوره عنکبوت آیه 49)

۴۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۱ ، ۲۳:۳۱
فرزند سجّاده . . .

باسمه الأعلی

با سلام؛

چند وقت پیش، کتابی خوندم با عنوان «خمسه آل عشق»، ـ هدیه ای بود از طرف یکی از اساتید دانشکده به تعدادی از بچه ها، که این حقیر هم در بینشون بودم؛ ـ مطالبش بسیار زیبا و سوزناک بود، برای همین قصد کردم مطالبش رو برای شما هم بنویسم، تا شما نیز چون شمع، بسوزید و آب شوید؛

در این کتاب، نگاهت به عشق، چنان خواهد شد، که دیگر همه چیز را در پرتو آن می بینی و چنان عشق را مقدس و پاک خواهی یافت، که تمام عشق های زمینی را در ظلال میبینی، و . . .

عشق

عشق از حب ذات کردگار ناشی می شود و از پرتو این عشق بود که موجودات در عالم ملک و ملکوت آشکار شدند، به قول حافظ:

در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد         عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

اما کیفیت تجلی به اسماء الهی مربوط می شود، زیرا این اسماء و صفات هستند که میل فصل و جدایی و ظهور و آفرینش را دارند. ماجرا این گونه بود که، اسماء الهی نزد حضرت عشق می آیند و . . .

خمسه آل عشق

عشق پیام صفات را برگرفت و سراسیمه به محضر حضرت ذات آمد و رخصت طلبید.

او را اذن دادند تا پیام صفات را اظهار کند. عشق پس از تعظیم و تشریف ادب گفت: . . .

 مؤلف: دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی

بامقدمه: حضرت استاد علامه حسن زاده آملی

 

«خمسه آل عشق»

حضرت استاد علامه حسن زاده آملی

1. تجلی عشق                                                           2. عشق، حامل پیام صفات      

3. پاسخ ذات حق به عشق                                            4. عشق در محضر خلیفة الله

«عشق در محضر ولایت امیر المؤمنین علیه السلام»

1. عشق در محضر ولایت                                                2. ادامه. . .    

3. عشق در دبستان تربیت علی علیه السلام                        4. عشق و حماسه

«عشق در محضر حضرت زهرا سلام الله علیها»

1. عشق و کوثر                                                           2. نوازش و پرورش    

3. دردِ عشق و غربت ولایت                                            4. عشق و جامه ی غربت

«عشق در محضر امام حسن علیه السلام»

1. حسن مجتبی علیه السلام                                          2. پاسخ امام حسن علیه السلام

3. تمنای عشق

«عشق در محضر امام حسین علیه السلام»

1. سلام و پیام                                                           2. دعوت به شکیبایی و هجرت    

3. عشق و ماجرای همراهی با مولا حسین علیه السلام       4. عشق در کعبه    

5. احضارعشق                                                          6. عشق در شب عاشورا

«عشق در محضر حضرت زینب سلام الله علیها»

1. زینب کبری سلام الله علیها                                         2. عشق در ظهر عاشورا

3. عشق و دلداری زینب سلام الله علیها                           4. حضرت زینب سلام الله علیها و تعلیم اسرار   

و عشق این چنین خود را عاشق کرد و عاشق پیشگی را بنیاد کرد؛ اگر می خواهید چون عشق، بر این خاندان کرم، عشق ورزید، بیش از این ها باید همّت گماشت؛ به امید آنکه دستی بر سر ما کشند، و جرعه ای از این حقیقت ناب را دریابیم، و در این راه صبر و استواری پیشه کنیم، دست به دعا برمیداریم و از خود آموزگار عشق حضرت زینب سلام الله علیها استعانت می جوییم؛ تا ره را گم نکیم و به سر منزل مقصود برسیم.

إن شاء الله؛

یاعلی؛

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۵:۲۰
فرزند سجّاده . . .

عشق در ظهر عاشورا

عشق در ظهر عاشورا خود را به صحنه ی نینوا رساند، آسمان را چهره درهم و قامت خورشید را خم دید؛ کوه را دید ناله در افلاک و دامنی تَر از گریه ی خاک داشت؛ عالم از تاب و توان و چرخ گردون از زمان افتاده بود. در این اوضاع و احوال، رضوان خدا را در آتش جور و جفا دید. قامت قمر بنی هاشم ابوالفضل علیه السلام را در خون غوطه ور و ساز هستی را در عزایش نوحه گر دید؛ و زمزم فرات را ز بی دستی او، خون فشان و سور خونین علی اکبر علیه السلام را در احرام شهادت، نور فشان یافت؛ سرود دل آرایی که نقدِ جان در هامون نمود و خون سرخ خود را در وقفِ مجنون. آری، اگر چه از سوزش زخم نیزه و سنان می سوخت، امّا از درون شادی می کرد و خنده ی مستانه به گاه آزادی از دنیا می نمود.

در یک طرف، حضرت قاسم بن حسن علیه السلام را دید شربتی از عسل در بغل داشت، و شهدِ جان از لعلِ ولایت می نوشید و در طرف دیگر، غنچه ی شش ماهه، علی اصغر علیه السلام را دید که با لبی باز در میان نیزه ها پرواز می کرد و طبع شکر افشانه اش باده نوشان جمله را دیوانه نمود.

به هر حال، عشق در حیرت نگاهش، همه ی لاله های امام حسین علیه السلام را در میان شعله های جهل و ستم، سوخته دید. ناگهان در آن هنگامه، سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام را مشاهده کرد که منظر سینا نشانش چون ماه کنعان بود و در منای کربلا، تیغ ابراهیم علیه السلام را صدا می زد و چهره ی ارغوانی او چون خضر، آب زندگانی گشته و قامت سبزش در میان خون نشسته بود. عشق در اوج نگاه او، اسم اعظم را نمایان دید و بی نقاب رخسار قرآن.

عشق آمد با دو صد شور و نوا                          ظهر عاشورا به دشتِ کربلا

آسمان را چهره درهم دیده بود                      قامت خورشید را خم دیده بود

ناله ی کُه شعله در افلاک داشت                    دامنی تر از نگاه خاک داشت

چوخ گردون از زمان افتاده بود                          عالم از تاب و توان افتاده بود

پیش رویش دید رضوان خدا                                  در میان آتش جور و جفا

سرو عباسش در خون غوطه ور                  ساز هستی در عزایش نوحه گر

خون فشان، زمزم ز بی دستی او            مست شد ساقی ز سرمستی او

قامت رعنای اکبر نو بار                               همچو خوشیدی میان گیر و دار

کرد اِحرام شهادت را به بر                            خنده بر لب های او شاخِ شکر

نقد جان، در لُجّه ی خون کرده بود              خون خود را وقفِ مجنون کرده بود

زخم ها بر جسم پاکش بی حساب        کرده در خون، زلف و گیسو را خضاب

گرچه سوزد از درون شادی کند                            قهقهه در وقت آزادی کند

سوی دیگر دید قاسم در بغل                              شربتی دارد بهتر از عسل

شهدِ جان می نوشد از لعل لبش                  مه فشاند دم به دم از کوکبش

شد رُخ مه شرمگین اَز نور او                         آسمان باران گرفت از شور او

غنچه ای شش ماهه لب را باز کرد                        در میان نیزه ها پرواز کرد

فارغ از گهواره و قنداقه شد                        در سنین کودکی خُم خواره شد

طوطی طبعش شکر افشانه کرد                   باده نوشان جمله را دیوانه کرد

دید یاران حسین چون لاله ها                       سوختند اندر میان شعله ها

شمع بزم عاشقان آمد حسین                     منظر سینا نشان آمد حسین

عشق در او ماه کنعان دیده بود                   یوسفی در بند گرگان دیده بود

لعل عیسایی دَمش را خشک دید                بوسه گاه خاتمش را مُشک دید

عرش هستی فرش راهش بوده است         آسمان محو نگاهش بوده است

نقد جانش در منای کربلا                                  تیغ ابراهیم را می زد صدا

چهره ی او ارغوانی گشته بود                         خضرِ آب زندگانی گشته بود

قامت سبزش میان خون نشست               بُقعه ی توحید را محور شکست

اسم اعظم را نمایان کرده بود                    خود عیان رخسار قرآن کرده بود

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۴:۳۶
فرزند سجّاده . . .

مهدی صاحب الزمان ؛ آل طه

« امام صادق (علیه السلام): هُم [اصحابُ المهدی] الذین قال اللهُ فیهِم :

...فَسَوْفَ یَأْتىِ اللَّهُ بِقَوْمٍ یحُبهُّمْ وَ یحُبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلىَ الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلىَ الْکَافِرِینَ

(سوره مائده(5)، آیه54)

یاران مهدی(عج) کسانی هستند که خداوند در توصیف آنان چنین فرموده است :

«ای کسانی که ایمان آورده اید! هرکس از شما که آیین خود باز گردد، بداند خداوند به زودی قومی را برمی انگیزد که بسیار دوستشان می دارد وآنها نیز خداوند را دوست می دارند. آنان در برابر مؤمنان، فروتن و درمقابل کافران مقتدرند.»

 (علامه مجلسی، بحار الانوار ،ج52،ص370)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۱ ، ۱۰:۰۰
فرزند سجّاده . . .

عشق در محضر حضرت زینب سلام الله علیها

عشق با عجله نزد آموزگار خود رسید و تمنا کرد که او را از اسرار نهان آگاه کند. حضرت زینب سلام الله علیها به عشق فرمود: فردا در هنگامه ی ظهر عاشوراء، همه ی اسرار بر تو نمایان خواهد شد. امشب بی خوابی را تحمل کن و در محفل اُنس و مناجات شهیدان، با حضور قلب، شرکت نما. لذّت ترتیل قرآن آن ها را بچش و در زمزم عارفانه ی آنان شنا کن.

شب قدر شهیدان شب عاشوراء است. امشب ساکنان عرش و فرش واحسینا می گویند و سینه کوبان به کربلا می آیند. بهشت رضوان، وام خواه نو ولایت حسین علیه السلام است و دامن نیاز، به ناز او گشوده است و دربان بارگاه ولایت است.

اشک خونین امام حسین علیه السلام و یارانش، مِی ناب در مَشک آنان می شود. ای عشق! بی جهت در مستی، لاف مزن؛ تو باید سرّ خون شهیدان را بنوشی، آنگاه غذای جان عاشقان خواهی شد. هرکسی طالب کشف آن است، باید در خون شنا کند تا او را به خُمخانه ی ولایت راه دهند، و هر که از این خُم، لب تر کند، در دریای ولایت حسین علیه السلام گُم می شود. پس ای عشق! با همتی والا در ظهر عاشوراء بیا، تا آنچه را برایت شرح دادم، به وضوح مشاهده کنی.

عشق آمد پیش زینب جان فشان                   گفت: مرا آگه کن از راز نهان

ای که باشی عشق را آموزگار                            مطلبی آموز از اسرار کار

گفت زینب عشق را فردا بیا                          سینه زن در ظهر عاشوراء بیا

امشب اندر خیمه ها چشمی بدوز                  تا ببینی عاشقان را دل فروز

ساغر از ذکر خدا نوشیده اند                      جامه ی صبر و رضا پوشیده اند

زمزم اشک شهیدان را ببین                                  لذّت ترتیل قرآن را ببین

لیلة القدر حسین امشب بُوَد                          راز آن در سینه ی طینب بُوَد

ناله اش در ناله ی نی افتاده است          آسمان در های و هی افتاده است

زلزله از آه او بر جسم خاک                    سینه ی صحرا ز دردش چاک چاک

واحسینا نغمه ای در کوس عرش                 ای دریغا می دَمَد سُرنای فرش

باغ رضوان وام خواه نور او                              حوض کوثر کف زند از شور او

عاشق شور حسین آمد بهشت             گفت: منم در نزد تو یک پارِه خشت

پای بگذار در من ای رکن رکین                           تا کِشم ناز تو را ای نازنین

تو خدا جویی و من خواهان تو                         بارگه گشتی و من دربان تو

ترسم این عنقا بگیرد از غمش                      بال و پر از طائر عیسی دَمش

زمزم خون چون فشاند اشک او                نام آن مَی می شود در مَشک او

پس بنوش این مَی در مستی ملاف            تا شَوی در طور دل سینا شکاف

سرّ می در خون پنهان می شود                 عاشقان را قوّت جان می شود

قصد جانبازی اگر مردان کنند                       راز آن را کشف در میدان کنند

هر کسی لب تر از این خُم می کند           خویش را در پای او گم می کند

هر که او گم گشت در پای حسین           می شود آهوی صحرای حسین

نک برو در ظهر عاشورا بیا                                   نزد ما با همّتی والا بیا

تا ببینی آنچه را گفتم به عین          کس نداند کسیت، جز زینب حسین

یاعلی؛

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۱ ، ۱۹:۱۱
فرزند سجّاده . . .

عشق در شب عاشورا

در شب عاشورا عشق مهمان امام حسین علیه السلام می شود. در بزم سلحشوران، سفره ای گسترده از نوری می بیند که صورت دلدار، بی پرده در آن می درخشد و در آن بزم عارفانه، صدا و سوز وساز، آهنگ نماز امام حسین علیه السلام بود، تکبیر امام با قیام عرشیان همراه بود و ساکنان عالم ملکوت، مفتون ذکر و مناجات ولی اعظم خدا بودند. شب خیره خیره نگاهش را بر ناله ی آنان دوخته بود.

هر جوانِ این قافله، در گوشه ای تنها نشسته و دست از هستی و جان شسته، به ذکر یا رب یا رب مشغول است، دیده ی هر یک از اشک شوق تر، و دل در ترنّم وصال دلبر بود و نغمه ی دل انگیز قرآن با آه هر یک، دمساز شده بود.

در این فضای معنوی و عرفانی، عشق نزد مولایش رسید و زانوی ادب بر زمین کوبید، تا شرح حال او بنویسد. امام حسین علیه السلام به عشق فرمود: برای فردا خود را آماده کن و برای نگارش حماسه ی من در دفتر روزگار، نزد آموزگار عشق، زینب کبری سلام الله علیها برو، زیرا اوست که فنون عاشقی را انتشار و خون نامه را برای شهیدان امضاء می نماید و راه بعد از شهادت را در اسارت او طی نما و ناله ی او را نوای نی کن.

عشق آن شب گشته مهمان حسین                 شاهد بزم شهیدان حسین

سفره ای از نور را گسترده دید                           صورت دلدار را بی پرده دید

شد حسین با شور و آهنگ نماز                      اندر آن پرده مدار سوز و ساز

نغمه ی تکبیر چون برگفت امام                         عرشیان اندر پس او از قیام

در جماعت ساکنان نُه فلک                             سینه کوبان آمدند خیل ملک

اهل جنّت گشته اند مفتون او                           تشنه ی ذکر لب میگون او

چشمِ شب بر ناله ی او خیره شد                 ابر غم بر آسمان ها چیره شد

هر جوان در گوشه ای تنها نشست        جملگی از شوق فردا مستِ مست

ذکر یا رب یا رب و حال  و دعا                                کربلا را کرد معراج خدا

نغمه ی قرآن طنین انداز شد                       هرکس با آه خود دمساز شد

اشک شادی دیده را تر کرده بود                  جان هر یک میل دلبر کرده بود

عشق آمد با حسین شد روبرو                تا نویسد شرح حالش مو به مو

گفت: خیز ای عشق خوش سودای من           شو مهیّا از پی فردای من

شور ما و حال امشب را ببین                       در میان خیمه زینب را ببین

او فنون عاشقی انشاء کند                     بهرِ ما خون نامه را امضاء کند

راه ما را همره او طی نما                          ناله ی او را نوای نی نما

یاعلی؛

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۰۷
فرزند سجّاده . . .

احضارعشق

وقتی کاروان به سرزمین کربلا وارد شد، امام حسین علیه السلام، عشق را احضار کرد و فرمود: از این لحظه باید کاملاً هوشیار باشی؛ صحنه هایی را مشاهده می کنی که بر حیرت تو خواهد افزود؛ هرگز بی صبری مکن و دم از گفت و شنود فرو دار؛ من خود، رازهای عاشقانه را به تو خواهم نمود. کِشت امید من، فردا در کربلا حاصل می دهد و راز مستی در خون سرخ من تجلی می کند. امشب که شب عاشورا است، محفل شادی و سرور در خیمه ها برپاست، می توانی مهمان ما باشی و شاهد بزمِ سرور.

کاروان صحرا به صحرا می گذشت                  از میان دره ها و کوه و دشت

تا رسیدیم سرزمین کربلا                              کرد حسین احضار یکباره مرا

گفت: از این لحظه بسی هشیار باش           امشب و فردا مرا غمخوار باش

هرچه بینی فارغ از عقل و نظر                   دستِ حیرت را مَزَن بر فرق سر

چون درخشد کوکب اقبال من                             تو بیا آسوده در دنبال من

راز مستی می کند در  من ظهور            می نگر در خون من شهلای شور

کربلا فردا مرا دل می دهد                       کِشت امید من حاصل می دهد

دم فرو بند و مکن گفت و شنود                 من تو را خود رازها خواهم نمود

امشب عاشورا شب شور و نشور                شاهد ما باش در بزم سرور

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۵۹
فرزند سجّاده . . .

باسمه الأعلی

باسلام و احترام؛

خدای عزوجل را حمد و ثنا گوییم، که توفیق عطاء نمود، تا امسال نیز ماه مبارک رمضان را درک کنیم و همچنین توفیق شب زنده داری، در شب های قدر را داشته باشیم.

و حال نیز از آمدن ماه شوال شادمانیم و فرا رسیدن عید سعید فطر را به تمامی مسلمانان جهان تبریک عرض می کنیم.

امّا امسال نیز عید برای بعضی ها طعمی دیگر دارد . . .

برای آن زلزله زده گانی که در سوگ عزیزانشان زانوی غم بغل گرفته اند . . .

برای آنانی که خانه هایشان ویران شده و باید در چادر، شب را به روز برسانند . .

برای آن فلسطینیانی که سال هاست در غم بازگشت به سرزمین خود عیدها را پشت سر می گذارند . . .

برای آن مردمان بحرین که بیش از یک سال است برای گرفتن حق خود به پا خواسته اند، امّا به جرم شیعه بودن سرکوب می شوند . . .

برای شیعیانی که در انتظار، مولا و مقتداء و صاحبشان حضرت قائم المنتظر المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سال هاست که عاشقانه منتظر مانده اند و می مانند . . .

آری برای اینها و خیلی های دیگر، این عید طعمی دیگر دارد، برای هرکدام از اینها، عید اصلی زمانی است که به هدف و غایت خود برسند، زمانی است که در آرامش زندگی کنند، زمانی است که سایه ظلم از روی سرشان کنار رود، زمانی است که بقیة الله ظهور عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کند . . .

عید ما روزی است، که منتظَر منتظِران از راه برسد . . .

این عید را شادمانیم، زیرا بهانه ای است، تا دور هم جمع شویم و برای همدیگر دعاء کنیم، تا برای، ظهور مصلح جهان دعاء کنیم. از همه می خواهیم در این روز، دست به دعا بردارند، و برای ظهورش دعاء کنند و هیچ وقت دعای اللهم عجل لولیک الفرج را فراموش نکنید و همچنین در دعاهایتان هموطنان و هم کیشان مسلمان خود را از یاد نبرید.

اللهم عجل لولیک الفرج؛

من الله توفیق؛

التماس دعا؛

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۲۱:۴۲
فرزند سجّاده . . .

وداع با کعبه

کعبه در محضر مولایش در اوج شادمانی و سرور بود که ناگهان امام حسین علیه السلام قصد رفتن نمود و اعمال حج را بنا بر عمره نمود. کعبه که از فراق مولایش بیقراری می کرد، فریاد برآورد و از این وداع، گریه و شیون نمود؛ وقتی حج عمره ی مولا را دید، شراب اشک را در خُمره کرد.

عشق چون نظاره گر این وفاق و فراق بود، در حیرت فرو رفت. ناگهان شنید که از همه ی اجزای عالم، این نکته عنوان می شود: «بی ولایت کعبه ویران می شود». عشق در حالی که از فغان و گریه ی کعبه، در فراق مولایش به شدّت متأثر بود، در حیرت این راز، بیشتر متحول گردید، تا سرانجام، گوشه ای از راز ولایت بر او آشکار شد و با خود گفت: عجب درس جالبی از کعبه آموختم؛ اگر چه در فغان او سوختم. امّا چون صبوری بین او مولایش میثاق بود، از هرگونه اظهار نظری خودداری می کرد.

ناگهانی قصد رفتن کرده بود                    کعبه از این قصد شیون کرده بود

تا حسین حج را بنا برعُمره کرد             کعبه اشک خویش را در خُمره کرد

عشق گفت یا للعجب از این وفاق         وصف هجران می کند با این فراق

حیرتی بر حیرتم افزوده است                سرّ مکنون را به من بنموده است

دم به دم این نکته عنوان می شود             بی ولایت کعبه ویران می شود

قبله ی توحید می افتد ز پا                       گر حسین نَبوَد مر او را پیشوا

گرچه از افغان کعبه سوختم                         لیک، درس جالبی آموختم

چون صبوری بین ما میثاق شد              صبر کردم گرچه طاقت طاق شد

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۵۲
فرزند سجّاده . . .

عشق در کعبه

عشق با قافله همراه می شود؛ قافله ای که به سوی کعبه در راه است. وقتی به سوی مکّه رسیدند، کعبه، با امام حسین علیه السلام سلام و خوش آمد گفت و آنگاه با زبان حال عرضه داشت: ای مولای من! تا چهره نمایان کردی، درد مرا درمان کردی، زیرا از زمانی که مرت به عنوان خانه ی خدا ساختند، روح مرا با ولایت تافتند، اینک از نور تو روشن و از باغ تو گلشنم، تو اینک ای مولایم! نه تنها مهمان، بلکه جان من هستی. عشق با حیرتی فوق العاده  شاهد این صحنه ها است، ناگهان دید کعبه به دور امام حسین علیه السلام طواف می کند و چون گلیمی به زیر پایش فرش می شود و در همان حال که گلیم ولایت است، نگین عرش می شود، از چنین ملاقاتی هم امام حسین علیه السلام مسرور و هم کعبه غرق شور و نور بود:

سوی مکه کاروان در راه شد                    عشق هم به قافله همراه شد

آمدند تا شهر مکّه بیقرار                                همچو بلبل در پی باغ بهار

تا حسین را دید کعبه گفت سلام                آمدی خوش جانب بیت الحرام

چهره برمن چون نمایان کرده ای                 دردها را جمله درمان کرده ای

چون مرا عنوان شده بیتِ خدا                             با ولایت تافتند روح مرا

چون تو نورم می دهی روشن شوم      لب گشایی غنچه در گلشن شوم

آمدی خوش آمدی مهمان من             نیست مهمان آنکه باشد جان من

عشق چون آن صحنه ی زیبا بدید                 ناگهان در حیرتش شد ناپدید

همچو سیمرغی درون کوه قاف                دید کعبه بر حسین دارد طواف

با حسین کعبه نگین عرش شد             چون گلیمی زیر پایش فرش شد

کرد او را احترام بی شمار                            گفت بودم از فراقت بیقرار

از چنین وصلی حسین مسرور بود      کع  به هم در محضرش پر شور بود

یاعلی؛

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۴۱
فرزند سجّاده . . .

عشق و ماجرای همراهی با مولا حسین علیه السلام

عشق بی درنگ اظهار داشت: ای مولای من! با تو همراهی کنم در هر راهی که تو پای بنهی. امام حسین علیه السلام او را به همراهی پذیرفت، و عشق در محضر او منظر حوادث اسرار آمیز بود، تا این که در صبحگاهی مشاهده کرد، مولایش در رأس کاروانی کوچک به گونه ای آرام از شهر مدینه خارج شد؛ کاروانی مظلوم و بی قرار که از جفای روزگار شکوه داشت. افراد این کاروان را تعدادی از جوانان مصمّم و شجاع و مادران و کودکان کوچک و بزرگ تشکیل می دادند.

در این جا عشق به نزد امام حسین علیه السلام رفت و سؤال نمود: مقصود کجاست؟ پاسخ شنید، سرزمین نینوا. دوباره عشق پرسید: همان جایی که دشت خونین بلاست؟ فرمود: آری. عشق تکرار کرد: هر که آنجا رفت، سَر می دهد. مولا فرمود: ولی سَر به دلبر می دهد. باز عشق سؤال کرد: آیا قصد مولا جانبازی است؟ فرمود: آری، اگر عشق غیر از این باشد، بازی است.

عشق پرسید: اگر قصد مولا جانبازی است، چرا زنان و کودکان را با خود می بَرَد؟ فرمود: عشق آن است که راز این کار را در آخر ببیند. عشق در این جا به التماس آمد و گفت: این پاسخ ها برایم حیرت آور است و بسیار سؤال و معما برایم پیش آمده است.

مولا علیه السلام فرمود: سؤال کردن در این همسفری، عین ملال است و عاقبت کار تو را خراب می کند. عشق باید با صبوری، خو کند. اگر از صبر و طاقت بهره ای نداری، بهتر آن که با ما همسفر نشوی. عشق بی درنگ با عذر خواهی تمام گفت: از سؤال کردن، توبه نمودم، زیرا آفت عشق همین قیل و قال و سؤال است؛ اینک تسلیم اوامر تو هستم و صبوری را نصب العین قرار می دهم.

عشق گفتا با تو همراهی کنم                     اند این ره هرچه فرمایی کنم

با صداقت می شوم همراه تو                           اوج گیرم عاقبت در راه تو

عشق ناگه در سحرگاهی خموش                   دید آمد کاروانی در خروش

از مدینه شد برون مظلوم وار                           شِکوه دارد از جفای روزگار

کودکانی چند دید با مادران                           همره این قافله گشته روان

چند جوانی را مصمم دیده بود                با حسین همراه و همدم دیده بود

گفتم: آنگه یا حسین! مقصد کجاست؟       گفت: مقصد، سرزمین نینواست

گفتم: آن جا دشت خونین بلاست؟           گفت: آری، درد ما را این دواست

گفتم: آن جا هرکه رفت سَر می دهد!       گفت: آری، سَر به دلبر می دهد

گفتم: آیا قصد تو جان بازی است؟      گفت: آری، عشق جز این بازی است

گفتم: از چه این زنان با خود بری؟                 گفت: رازش را در آخر بنگری

گفتم: اینک هست مرا چند سؤال         گفت: سؤال این جا بُود عین ملال

*   *   *

عشق را فرمود مولا این شتاب                  می کند فرجام کارت را خراب

عشق باید با صبوری خو کند                   نیست غیر از صبر او را مستند

گر تویی از صبر و طاقت بی نصیب               پا به راه ما مَنِه ای ناشکیب

عشق گفتا توبه کردم از سؤال         آفت عشق است این جا قیل و قال

پا نهم در راه تو بی گفتو گو                           در اطاعت از تو یابم آبرو

یاعلی؛

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۲۴
فرزند سجّاده . . .

دعوت به شکیبایی و هجرت

امام حسین علیه السلام چون عشق را هیجان زده و با عجله دید، به او فرمود:

این گونه از عشق و جانبازی سخن گفتن، با مقام دلبران بازی کردن است، عشق نباید از جامی مست شود یا از آن در میخانه ها افسانه بسازد. جام و می همان رشحات ربانی است که عشق را نیرو می دهد و میکده محضر ربوبی است. تو باید مدتی با من همراه گردی؛ آنگاه خود از همه ی اسرار آگاه می شوی؛ هم از راز سوز و سازها و هم از مرغ جان آواز ها.

سرآغاز عشق آموزی ها از هجرت است، پس مهیا شو تا تو را مهاجر بخوانم؛ مهاجر در راهی که بسیار پر خطر است. اگر مرد این راه نیستی، قصد سفر مکن.

عشق چو آمد حسین شد شادمان                  کرد او را درضمیر خود نهان

گفت: سخن از عشق و جانبازی مکن                 با مقام دلبران بازی مکن

زشت باشد مست از جامی شوی                یا برای مرغ جان دامی شوی

زشت باشد از تو در میخانه ها                  عارفان سازند بسی افسانه ها

روزگاری با حسین همراه باش                  شو برون از مستی و آگاه باش

می کنم آگه تو را از رازها                                 از تنور سوزها تا  سازها

باخبر سازم تو را از سرّ جان                           اوج گیری تا ورای آسمان

کار خود آغاز با هجرت کنیم                        شو مهیّا تا تو را خدمت کنیم

می رویم راهی که با شد پُر خطر               گر هراسانی مکن قصد سفر

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۰۲
فرزند سجّاده . . .

باسمه الأعلی؛

باسلام و احترام؛

 در جواب کسی که در وبلاگ خودش هر چرت و پرتی خواسته علیه شیعه نوشته و در وبلاگ این حقیر امروز اومده این نظر رو گذاشته:

 "ان شا’ الله اجرمون با الله باشه ، چرا که چه طفل سه ساله امام حسین چه خود امام حسین و چه رسول اکر اجازه تقسیم اجر و ثواب ندارن ، الله مالک همه چیز است و بس و در هر چیز که ملک الله باشد کسی را وارد کنیم ، شرک بدون شک هست ."

 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

همه شیعیان فداییی اهل بیت علیهم السلام خوب می دانند، که ائمه معصومین علیهم السلام واسطه فیض ربوبی هستند، یعنی خدای عزوجل به وسیله این بزرگواران است که به خلق خود گوشه نگاهی می کنند اگر اینها نباشند، ما که به اندازه پر مگسی در نزد خدای بزرگ آبرو نداریم، پس باید اجر و مزدمون رو از ائمه علیهم السلام بخوایم تا از محضر خدا برایمان دریافت کنند.

و اما بی بی رقیه خاتون سلام الله علیها، که تمام جان و وجودم فدایش.

من گنهکار که نمی تونم برم در خانه بزرگی مانند امام حسین علیه السلام، برای خودم چیزی بخوام، برای همینه که حضرت رقیه سلام الله علیها رو واسطه قرار میدم، تا با اون دست های کوچیک خودش شفاعت ما رو پیش اربابمان ابا عبدالله علیه السلام ببره و برای ما بی آبرو ها، آبرو بخره.

یا حسین علیه السلام به حق سه ساله ات رقیه سلام الله علیها . . .

و اما پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم، که خدای کریم به ایشان فرمود اگر تو نبودی من عالم را خلق نمی کردم.

حالا ببینید که باید اجرمون رو کجا بریم دنبالش!

اللهم عجل لولیک الفرج.

یاعلی.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

از تمامی محبان اهل بیت علیه السلام، می خوام که در مقابل این فرد ، جواب محکمی بدهند.

یاعلی.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۷
فرزند سجّاده . . .

«عشق در محضر امام حسین علیه السلام»

سلام و پیام

عشق خود را شتابان به محضر امام حسین علیه السلام رساند و پس از سلام و عرض ارادت گفت: پیامی از جانب برادرت امام حسن علیه السلام دارم و آن این که مرا از راز شهادت با خبر نمایی، زیرا من عشق هستم و در باطن انسان ها حضور دارم، اگر حقیقت شهادت را در من نشانی، عاشقان را جولان می دهم و خرمنِ جان ها را به آتش می کشم، عشق با شهادت مفهومی دیگر و ناگفتنی ها در حضور دلبر دارد. اینک به محضرت آمده ام تا مرا با شهادت، معنا و در شکار عاشقان، دانا نمایی:

السلام ای سید و مولای من                    ای سرورش جان پُر غوغای من

السلام ای درد نوش جام عشق                    دفتر آغاز و هم فرجام عشق

اسلام ای دُرّ ناب بندگی                               مرگِ سُرخت آبروی زندگی

از حَسَن سوی تو می آیم کنون                        تا کنی آگه مرا از راز خون

من که باطن بین جمله کشورم                 بی تو نبود جوششی در پیکرم

در شهادت، عشق جولان می زند                آتش اندر خرمن جان می زند

عشق را با تو حضوری دیگر است               صحبت دلدادگی با دلبر است

با تو در جانِ جهان معنا شوم                      در شکار عاشقان دانا شوم

ای حریم شهر ناپیدای من                       کن مرا تفسیر ای مولای من

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۰
فرزند سجّاده . . .

تمنای عشق

عشق با اشتیاق فراوان از امام حسن علیه السلام تقاضا کرد که: جام زهر تو را خریدارم، بی درد تو کی پایدارم؟ اگر درد تو بنیاد من نشود، هیچ دلی از من آباد نگردد؛ اگر تجلی رخ زیبای تو با درد هجران و بیقراری میسّر است، تمنای عنایت دارم.

عشق گفت: ای حُسن تو یوسف نشان           ای رخ زیبای تو نقش جهان

جام زهرت را خریداری کنم                      سیل غم از آن به دل جاری کنم

گر نگردد درد تو بنیاد من                               کی دل عاشق شود آباد من

ای رخ زیبای تو حُسن خدا                              کن مرا با درد هجران آشنا

لیلی حُسن ازل سیمای تو                 من چو مجنون جان دهم در پای تو

امام حسن علیه السلام چون عشق را بیقرار دید، زهر جانسوز در او افشاند، آنگاه با تجلی جمال زیبایش او را شرمسار کرد و فرمود: ساز تو از سوز من استرو این آه و سوز است که دل را فروزان می کند و شعله ها را زینت جان می سازد؛ زیبایی مرا به کسی ارزان مفروش و در سینه های بی درد و غم منزل مکن؛ هر کسی غربت و بی کسی را دلپذیر یافت، حبّ ما او را دستگیری می کند. عاشقان ما کسانی هستند که از دنیا رسته اند و دامن همت به مردانگی بسته اند و در راه اطاعت از ما، مال و جان را قربانی می کنند.

از همه مهم تر اگر می خواهی حُسن من تو را زیور و تو چون صدف و او گوهر باشد، شرطش آن است که دارای ذوق و سُرور باشی و این سرور را بی حضور ندهند و این حضور هم محضرش «شهادت» است. پس برای درک این راز و تحصیل آن محضر بلند آواز، باید به نزد برادرم حسین علیه السلام بروی تا تو را از حقیقت ماجرا با خبر و با تعلیماتش تو را پُر ثمر سازد:

عشق را چون دید مولا بی قرار                     از جمالش کرد او را شرمسار

داغ عالم سوز را در او نشاند                      زهر چون یاقوت را در او فشاند

گفت اگر سوزی ز من سازت دهند            عاشقان در سینه ها نازت دهند

آه تو دل را فروزان می کند                        شعله ها را زینت جان می کند

حُسن من را بر کسی ارزان مده                 سینه ی بی درد را درمان مده

هر که یابد بی کس را دلپذیر                       حبّ ما می گردد او را دستگیر

هر که بی درد آید اندر کوی ما                        هر چه ماند او نبیند روی ما

گو به دنیا خواه حال اندیش را                    شیعه ی ما او نخواند خویش را

پیروان ما ز دنیا رسته اند                           دامن همت به مردی بسته اند

می خروشند در ره فرمانِ ما                    مال و جان را می کنند قربان ما

گر تو خواهی جلوه در دل ها کنی            نقش خود را در جهان زیبا کنی

می دهم از حُسن خود زیور تو را         چون صدف باشی تو من گوهر تو را

شرط این اعطاء بود ذوق و سرور          کی دهند این ذوق ها را بی حضور

با شهادت در حضورت می بَرَند                 از شبِ ظلمت به نورت می برند

پس برو نزد حسینم بی گمان                         با خبر سازد تو را از راز آن

یاعلی؛

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۱۰
فرزند سجّاده . . .

پاسخ امام حسن علیه السلام

امام حسن علیه السلام چون پیام عشق را دریافت کرد، فرمود: بهای روی حسن علیه السلام، ناله در بیت الاحزان است، سرود دلنشین، در مقابل آه آتشین است، اگر بلبل، نغمه ی شیرین دارد، بدان جهت است که از خون جگر رنگین است. اگر مصر و طوفان بلا نبود، حُسن یوسف جهان آرا نبود. من هم چون گلگون قبا هستم، نامم مجتبی است. شراب ناب از آن رو به کام دهر دادم که لخته لخته ی جگرم را به سوز زهر خوراندم؛ اکر خونابه ی دل در لگن نمی ریختم، لایق نام حسن نمی شدم. تو هم ای عشق! زمانی شاهد رخسار خواهی شد که داغ ز دل بیارایی؛ اگر داغ نشوی لاله ی سرخ، در باغت ندهند.

گفت حسن ای عشق جان افروز من             کی شود رویت نکو بی سوز من

مدتی در گوشه ی بیت الحزن                           ناله کن از دوری روی حسن

ناله چون آید ز آه آتشین                               می سراید نغمه های دلنشین

نغمه ی بلبل از آن شیرین بود                           چون که خون جگر رنگین بود

گر نبودی مصر وطوفان بلا                            کی شدی اوصاف یوسف بر ملا

بی سبب نَبوَد که نامم مجتبی است       چون مرا در عاشقی، گلگون قباست

لخته لخته ریختم خون در جگر                              تا  نهال عاشقی گیرد ثمر

سوختم من سوختم از سوز زهر                        تا شراب ناب نوشد کام دهر

بس که بشنیدم ز مردم ناسزا                              هر یکی بدتر ز زهر جانگزا

ریختم خونابه ی دل در لگن                              تا که باشد لایق نام حسن

زد شراره آن اندر سینه ام                              طور سینا در جهان آیینه ام

شاهد رخسار و شمع انجمن               کی شوی ای عشق بی داغ حسن

گر بسوزی در جهان از داغ من                     لاله ی سرخت کنند در باغ من

آن زمان خوانند تو را حُسن المآب           می درخشی در جهان چون آفتاب

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۰۵:۲۰
فرزند سجّاده . . .

«عشق در محضر امام حسن علیه السلام»

چون حضرت زهراء سلام الله علیها از عشق خواست تا خلعت زیبایی را از امام حسن علیه السلام بستاند، سراسیمه خود را به محضر او رساند و پس از سلام اظهار داشت:

من از جانب حق تعالی در ولایت تجلی کردم تا جهان تابی کنم و رهواری من در مسیر ولایت است. درس دل بردگی را از حضرت علی علیه السلام آموختم، آنگاه برای شور آفرینی نزد مادرت زهراء سلام الله علیها رفتم؛ او به من فرمود: ظرف کوثر، درد و داغ از تربت دین و قرآن و ولایت است. این ظرف را پس از مدتی تعلیم در محضر آن بزرگوار به دست آوردم، وقتی در را پیمانه کردم، شور کوثر در درونم خانه نمود.

عشق آمد جانب کوی حسن                      همچو بلبل مست از بوی حسن

السلام ای قبله ی اوصاف عشق                   السلام ای منبع الطاف عشق

السلام ای گلشن آل عباء                               ای گل ریحانه نامت مجتبی

نام من عشق است و بابایت علی                    شد مرا از جانب حق منجلی

تا بتابم در جهان از نور او                                سینه ها را پُر کنم از شور او

چون خدایم از ازل احضار کرد                             در ولایت راه من هموار کرد

شرط رهواری به من آموخت او                     خلعتی بر قامت من دوخت او

بعد از آن رفتم به نزد مادرت                            گفتمش پر کن مرا از کوثرت

گفت ظرف عشق، دردِ بی دواست            دادنِ کوثر به بی دردان خطاست

درد را در جان من پیمانه کرد                    بعد از آن مستی درونم خانه کرد

سوی تو آنگه مرا پرواز داد                             مژده ی حُسن تو را آواز داد

با جمالت عشق کامل می شود                عاشقان را زینت دل می شود

یا علی؛

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۱ ، ۰۶:۰۴
فرزند سجّاده . . .

عشق و جامه ی غربت

عشق وقتی حقیقت خود را در درد و داغ دینداری دید، جامه ی غربت پوشید و جرعه جرعه ی درد از سبوی ولایت نوشید، سپس فریاد برآورد: من طفیل هستی مولای خویش علی علیه السلام هستم، از این رو لایق نوشیدن کوثر زهراء سلام الله علیها نیز گردیدم. من از تبار ناله ی حنانه ام [حنانه، ستونی بود در مسجد مدینه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به هنگام سخنرانی به آن تکیه می داد؛ تا این که برای پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم منبری بنا شد و رسول خدا به جای ستون حنانه بر منبر می نشست. به دلیل فراق روزی ستون به فریاد آمد و گفت: دوری تو برایم قابل تحمل نیست. به قول مولوی:

در تحیر مانده اصحاب رسول            از چه می لرزد ستون با عرض و طول

گفت پیغمبر چه خواهی ای ستون؟         گفت جانم از فراقت گشته خون

از فراق تو مرا چون سوخت جان                چون ننالم بی تو ای جان جهان

گفت آن خواهم که دائم شد بقاش      بشنو ای غافل! کم از چوبی مباش].

از این رو درد جانسوز علی علیه السلام را نیز خانه شدم و عمود خیمه ی من حیدری است و اگر به سرزمین عاشقان لنگر اندازم، با عمود خیمه ی حیدر اندازم.

حضرت زهراء سلام الله علیها چون عشق را در درک اسرار درونش موفق دید، او را نوازش نمود و تشنگی حیدری او را با آب کوثری تسکین داد؛ آنگاه به او فرمود: عشق برای جهان آرایی به کامل زیبایی نیز محتاج است، اینک بی صبرانه به نزد فرزندم حسن علیه السلام برو تا او از حُسن دلربایش تو را زیور دهد که وارث جلوه های حیدری است.

جامه ی غربت به تن پوشید عشق             جام مولا را به جان نوشید عشق

گفت: طفیل هستی مولا شدم                       جُرعه نوش کوثر زهراء شدم

درد جانسوز علی را خانه ام                                   از نژاد ناله ی حنانه ام

گر به مُلک عاشقان لنگر زنم                            با عمود خیمه ی حیدر زنم

عشق را زهراء نوازش ها نمود                 بهرِ جان سوزی سفارش ها نمود

چون که او را تشنه ی حیدر بدید                         لایق نوشیدن کوثر بدید

قطره ای از آن به کام او فشاند                    تشنگی را در وجود او نشاند

چون بداند تشنه قدر آب                           مرد عاشق سُرخی محراب را

بعد از آن گفتش برو امیدوار                         نزد فرزندم حسن ای بیقرار

او تو را از حُسن خود زیور دهد                       جلوه ها از پرتو حیدر دهد

یاعلی؛

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۰۹
فرزند سجّاده . . .