..::سجّاده::..

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین علیهم السلام

..::سجّاده::..

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین علیهم السلام

..::سجّاده::..

بسم الله...
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم؛
إن شاء الله بتوانیم در این دنیای مجازی سهمی از دین خود را به فرهنگ شیعه و به خاندان اهل کرم علیهم السلام اداء کنیم.
اللهم عجل لولیک الفرج؛
و من الله توفیق؛
یاعلی...

طبقه بندی موضوعی

       برخی از علمای اهل سنت که با دیده انصاف به حدیث غدیر نگریسته‌اند ، بر این مطلب تصریح کرده‌اند که مراد رسول خدا صلی الله علیه وآله از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» امامت و خلافت امیر مؤمنان علیه السلام بوده است .

       سخنان چهار تن از آنان را در ذیل می خوانید :

1 . أبو حامد غزالی :

       وی در کتاب سرّ العالمین می‌نویسد :

       واجمع الجماهیر على متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول : « من کنت مولاه فعلی مولاه » فقال عمر بخ بخ یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای ومولى کل مولى فهذا تسلیم ورضى وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الریاسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى فی قعقعة الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الأمصار وسقاهم کأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول : فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا .

    از خطبه‌های رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت :  «مبارک، مبارک ، ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی.»

    این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و  نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشی‌ها ، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمین‌های دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد :]

    پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معامله‏اى کردند .

        الغزالی ، أبو حامد محمد بن محمد  ، سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، ج 1 ، ص 18 ، باب فی ترتیب الخلافة والمملکة ، تحقیق : محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1424هـ 2003م .

2 . سبط ابن جوزی :

       سبط ابن جوزی از بزرگان اهل سنت و حنفی مذهب ، در کتاب تذکرة الخواص ، در باره حدیث غدیر و معنای کلمه «مولی» بحث مفصلی دارد و بعد از نقل تمامی معانی کلمه «مولی» و رد آن‌ها ،‌ این گونه نتیجه گیری می‌کند که غیر از اولویت و امامت چیز دیگری را نمی‌توان از این حدیث استفاده کرد :

       فأما قوله من کنت مولاه ، فقال علماء العربیة لفظة المولی ترد علی وجوه احدها بمعنی المالک ... والعاشر بمعنی الأولی قال الله تعالی « ... هی مولاکم» أی أولی بکم واذا ثبت هذا لم یجز حمل لفظة المولی فی هذا الحدیث علی مالک الرق لأن النبی (ص) لم یکن مالکا لرق علی (ع) حقیقة ولا علی المولی المعتِق لأنه لم یکن معتقاً لعلی ولا علی المعتَق لأن علیا کان حراً ولا علی ابن العم لأنه کان ابن عمه ولا علی الحلیف لأن الحلف یکون بین الغرماء للتعاضد والتناصر وهذا المعنی موجود فیه ولا علی المتولی لضمان الجریرة لما قلنا انه انتسخ ذلک و لا علی الجار لأنه یکون لغواً من الکلام وحوشی منصه الکریم من ذلک ولا علی السید المطاع لأنه کان مطیعاً له یقیه بنفسه ویجاهد بین یدیه و المراد من الحدیث الطاعة المحضة المخصوصة فتعین الوجه العاشر وهو الأولی ومعنا من کنت أولی به من نفسه فعلی أولی به .

       وقد صرح بهذا المعنی الحافظ أبو الفرج یحیی بن السعید الثقفی الأصبهانی فی کتابه المسمی بمرج البحرین فانه روی هذا الحدیث بإسناده الی مشایخه وقال فیه فاخذ رسول ا لله (ص) بید علی (ع) فقال من کنت ولیه وأولی به من نفسه فعلی ولیه فعلم أن جمیع المعانی راجعة الی الوجه العاشر ودل علیه ایضاً قوله (ع) الست أولی بالمؤمنین من أنفسهم وهذا نص صریح فی اثبات امامته وقبول طاعته .

    دانشمندان عرب در تفسیر کلمه (مولی) در فرمایش رسول خدا که فرمود : (من کنت مولاه) وجوهی ذکر کرده‌اند که یکی از آن‌ها به معنای مالک است و... معنای دهمین آن اولی و برتر است ، خداوند فرمود: این مولای شما است ، به این معنا است که او اولی و برتر به شما است ، و چون ثابت شد که مولی به معنای اولی است ؛ پس حمل لفظ مولی در این حدیث بر کسی که مالک بنده‌ای باشد جائز نخواهد بود ؛ چون پیامبر مالک علی و علی بنده رسول خدا و آزاد شده او نبود ، و نیز حمل آن بر کسی که پسر عموی دیگری است جایز نیست ؛ زیرا او پسر عمویش بود . و نه بر هم پیمان ، چون این قضیه مربوط به کسانی است که ضرر دیده‌اند و پیمان بر کمک و همراهی می بندند . و نه بر یاری و کمک ؛ زیرا این معنی در خود کلمه موجود است . و نه بر کسی که سر پرستی (ضمان جریره) را دارد و نه بر همسایه که چنین حملی لغو است و نه بر آقا و سروری که اطاعتش لازم است .     

    پس مقصود از کلمه مولی در این حدیث غیر از معنای دهم آن که اطاعت محض و مخصوص ؛ یعنی همان حمل بر اَولی نخواهد بود ، و معنایش این می‌شود : کسی که من اولی و برتر از جان وی به خود او هستم پس علی هم اولی و برتر از جان او به او است. من در این معنی و تفسیر تنها نیستم ؛ بلکه ابو الفرج اصفهانی نیز در کتابش مرج البحرین این حدیث را از اساتیدش نقل کرده و می‌گوید : رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود : کسی که من ولی و سرپرست او و برتر از جانش به وی هستم ؛ پس علی سرپرست او است .

    از این تعابیر فهمیده می‌شود که همه معانی کلمه مولی در نهایت باز گشت به وجه دهم آن دارد که جمله : آیا من بر جان مؤمنان برتر از خودشان  نیستم ؟ و این نص آشکاری است در اثبات امامت و پذیرفتن طاعت و پیشوائی .

        سبط بن الجوزی الحنفی ، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی ، تذکرة الخواص ، ص37 ـ 39 ، ناشر : مؤسسة أهل البیت  ـ  بیروت ، 1401هـ ـ 1981م .

3 . محمد بن طلحة شافعی (متوفای 658هـ) :

       وی در کتاب کفایة الطالب که آن را در باره مناقب امیر مؤمنان علیه السلام نگاشته است ، بعد از نقل روایت « ولو کنت مستخلفاً أحداً لم یکن أحد أحق منک لقدمک فی الإسلام وقرابتک من رسول الله ، وصهرک ... ؛ اگر بنا بود جانشین برگزینم هیچ کس سزاوارتر از تو به جهت پیشگامی‌ات در اسلام و نزدیک بودن به پیامبر خدا و داماد او بودن نیست) می‌نویسد :

        وهذا الحدیث وإن دل على عدم الاستخلاف ، لکن حدیث غدیر خم دلیل على التولیة وهی الاستخلاف ، وهذا الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره ( ص ) .

    این حدیث اگر چه از ظاهر آن بر می‌آید که رسول خدا جانشین تعیین نکرد ؛ ولی حدیث غدیر خم دلیل بر تعیین سرپرست است که همان جانشینی رسول خدا است ؛ بنا بر این حدیث غدیر خم ناسخ حدیث قبل می‌شود ؛ چون حدیث غدیر در آخر عمر مبارک رسول الله ایراد شده و متأخر است .

        الگنجی الشافعی ، الإمام الحافظ أبی عبد الله محمد بن یوسف بن محمد القرشی ، کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب ، ص 166 ـ 167 ، الباب السادس والثلاثون ، تحقیق و تصحیح و تعلیق : محمد هادی امینی ، ناشر : دار احیاء تراث اهل البیت (ع) ، طهران ، الطبعة الثالثة ، 1404هـ .

4 . ابراهیم بن سیار ،‌ معروف به نظام معتزلی (متوفای 220هـ به بعد) :

       نظام معتزلی ، از کسانی است که اعتقاد داشته است ، رسول خدا صلی الله علیه وآله ، امیر مؤمنان علیه السلام را به جانشینی خود برگزید ؛ اما خلیفه دوم عمر بن خطاب ، با کتمان این مطلب در سقیفه به نفع خلیفه اول از مردم بیعت گرفت . متأسفانه اعتراف ایشان به این مطلب ؛ آن‌هم در اواخر عمرش سبب شد که بزرگان اهل سنت علیه او موضع تندی بگیرند و گفتن همین مطلب را دلیل بر ضعف و عدم اعتماد بر او تلقی نمایند .  !

       قال : اولا : لا امامة الا بالنص والتعیین ظاهراً مکشوفاً وقد نص النبى صلى الله علیه وسلم على على رضى الله عنه فى مواضع وأظهر اظهاراً لم یشتبه على الجماعة الا ان عمر کتم ذلک وهو الذى تولى بیعة ابى بکر یوم السقیفة .

    امامت محقق نمی‌شود ؛ مگر با نص ( سخن صریح از طرف خدا یا پیامبر) و مشخص نمودن به شکل واضح و روشن ، و به تحقیق که رسول خدا تصریح کرد بر امامت علی در موارد گوناگون آن هم به صورتی آشکار و واضح که امر بر مردم مشتبه نشود ؛ ولی عمر آن را در روز سقیفه که در آن روز بیعت گرفتن بر خلافت ابوبکر را عهده دار بود انکار کرد .

        الشهرستانی ، محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد (متوفای548هـ) ، الملل والنحل ، ج 1 ، ص 57 ، تحقیق : محمد سید کیلانی ، ناشر : دار المعرفة - بیروت – 1404هـ .

کلمه «ولی» در حدیث  غدیر :

       از همه آنچه که گفته شد اگر صرف نظر نمائیم و فرض کنیم که مولی به معنای دوست ، ناصر و ... باشد ، ولی باید بگوئیم : حدیث غدیر فقط با جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» نقل نشده است ؛ بلکه در برخی از روایات با سند‌های صحیح نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله در حدیث غدیر از کلمه «ولی» استفاده کرده است . که به سه روایت اشاره می‌کنیم :

الف : روایت نسائی از زید بن ارقم :

       أخبرنا محمد بن المثنى قال حدثنی یحیى بن حماد قال حدثنا أبو عوانة عن سلیمان قال حدثنا حبیب بن أبی ثابت عن أبی الطفیل عن زید بن أرقم قال لما رجع رسول الله صلى الله علیه وسلم عن حجة الوداع ونزل غدیر خم أمر بدوحات فقممن ثم قال کأنی قد دعیت فأجبت و إنی قد ترکت فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله وعترتی أهل بیتی فأنظروا کیف تخلفونی فیهما فإنهما لن یتفرقا حتى یردا على الحوض ثم قال إن الله مولای وأنا ولی کل مؤمن ثم أخذ بید علی فقال من کنت ولیه فهذا ولیه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقلت لزید سمعته من رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال ما کان فی الدوحات أحد إلا رآه بعینیه وسمعه بأذنیه .

    ابو طفیل از زید بن ارقم نقل کرده است : هنگامى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از حجّة الوداع بازمى‏گشت ، در محل غدیر خم منزل کرد و به درختان چندى که در آن نزدیکى بود اشاره کرد . اصحاب بلا فاصله زیر آن درخت‌ها را تمیز کرده و سایبانى براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ساختند . حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله در زیر آن سایبان قرار گرفت و خطاب به حاضران فرمود :

    روزگار من به پایان رسیده و خدا مرا دعوت کرده‏ است ، دعوت  او را اجابت کرده‏ام . اینک ، دو اثر گرانبها در میان شما به جاى مى‏گذارم که یکى از آن دو ، مهمتر از دیگرى است و آن دو اثر گرانبار ، کتاب خدا و عترت (اهل بیت) من است ؛ اینک بنگرید تا پس از رحلت من با آن‌ چگونه رفتار خواهید کرد . بدیهى است این دو یادگار از یکدیگر دور نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر با من ملاقات نمایند . سپس فرمود :

       «انّ اللّه مولاى و انا ولىّ کلّ مؤمن»

    خداوند مولا و سرپرست من، و من سرپرست هر مؤمن می باشم.

       سپس دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :

        «من کنت ولیّه فهذا ولیّه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»

    کسی که من مولا و سرپرست اویم پس این علی سرپرست او است

    ابو طفیل گوید : از زید پرسیدم : آیا تو از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این جملات را شنیده‏اى ؟ زید در پاسخ گفت : آرى ! همه آن ها که در اطراف درختان حضور داشتند آن حضرت را دیدند و سخن ایشان را شنیدند.

        النسائی ، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن (متوفای303 هـ) ، خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ، ج 1 ، ص 96 ، ح79 ،  تحقیق : أحمد میرین البلوشی ، ناشر : مکتبة المعلا - الکویت الطبعة : الأولى ، 1406 هـ .

       حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت می‌گوید :

       هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه بطوله .

    این حدیث با شرائطی که بخاری و مسلم در صحت روایت قائل هستند ، صحیح است ؛ ولی آن را با تفصیل  نقل نکرده‌اند .

        الحاکم النیسابوری ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفای 405 هـ) المستدرک علی الصحیحن ، ج3 ص118 ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا ، الناشر : دار الکتب العلمیة ـ بیروت، ط1، 1411هـ ـ 1990م .

       ابن کثیر دمشقی سلفی (متوفای774هـ) بعد از نقل روایت می‌گوید‌ :

       قال شیخنا أبو عبد الله الذهبی وهذا حدیث صحیح .

        ابن کثیر الدمشقی ، إسماعیل بن عمر القرشی أبو الفداء ، البدایة والنهایة ، ج 5 ، ص 209 ، ناشر : مکتبة المعارف – بیروت .

    استاد ما ابو عبد الله ذهبی گفته است: این حدیث صحیح است .

ب : بزار از سعد بن أبی وقاص :

       حدثنا هلال بن بشر قال نا محمد بن خالد بن عثمة قال نا موسى بن یعقوب قال نا مهاجر بن مسمار عن عائشة بنت سعد عن أبیها أن رسول الله أخذ بید علی فقال ( ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم؟ من کنت ولیه فإن علیا ولیه .

    عائشه دختر سعد از پدرش نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود : آیا من از مؤمنین نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم ؟ هر کس که من مولای او هستم ، علی مولای او است .

        البزار ، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای292 هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج 4 ، ص 41 ، ح1203 ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مکتبة العلوم والحکم - بیروت ، المدینة الطبعة : الأولى ، 1409 هـ .

       هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :

       رواه البزار ورجاله ثقات .

        مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 107 ، علی بن أبی بکر الهیثمی (متوفای807 ، ناشر : دار الریان للتراث/‏دار الکتاب العربی - القاهرة ، بیروت – 1407 .

    این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند .

ج : ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب :

       حدثنا عَلِیُّ بن مُحَمَّدٍ ثنا أبو الْحُسَیْنِ أخبرنی حَمَّادُ بن سَلَمَةَ عن عَلِیِّ بن زَیْدِ بن جُدْعَانَ عن عَدِیِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال أَقْبَلْنَا مع رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فی حَجَّتِهِ التی حَجَّ فَنَزَلَ فی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَأَمَرَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ فقال أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَهَذَا وَلِیُّ من أنا مَوْلَاهُ اللهم وَالِ من وَالَاهُ اللهم عَادِ من عَادَاهُ .

    عدی بن ثابت از براء بن عازب نقل کرده است که در «حجة الوداع» که افتخار همراهى با رسول‏ خدا صلّى اللّه علیه و آله را داشتیم ، در بازگشت ، در یکى از مسیرها دستور داد براى نماز جمع شویم  سپس دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :

       «ألست أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ؟ »

    آیا من به مؤمنان از خود آنها سزاوارتر نیستم؟ همه تصدیق کردند. باز هم فرمود :

        «ألست أولى بکلّ مؤمن من نفسه »

    آیا من نسبت به تک تک مؤمنان از خود آن‌ها سزاوارتر نیستم ؟ .

    باز هم تصدیق کرده و بله گفتند . سپس اشاره به حضرت على علیه السّلام کرده و فرمود:

     «فهذا ولىّ من أنا مولاه» ؛ اکنون که مرا تصدیق کردید ، بدانید که على به هر مؤمنى همان مقام اولویت را دارد که من نسبت به آن مؤمن دارم.

    سپس فرمود : « پروردگارا! دوست على را دوست بدار ، و دشمن او را خوار و ذلیل فرما.

        ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای275 هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 43 ، ح116 ، فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه  ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار الفکر - بیروت .

       البانی بعد از نقل این روایت می‌گوید :

       صحیح .

        محمّد ناصر الألبانی ، صحیح ابن ماجة ، ج 1 ، ص 26 ، ح113 ، طبق برنامه المکتبة‌ الشاملة .

معنای واژه «ولی» در فرهنگ خلفا :

       با مطالعه خطبه‌ها ، سخنان و نامه‌های مردم عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله و قرون نخستین اسلامی ، درمی‌یابیم که آن‌ها همواره از واژه «ولی» استفاده و از آن امامت ، خلافت ، سرپرستی و أولویت را اراده و استنباط می‌کرده‌اند . خلیفه اول و دوم در خطبه‌های متعددی که داشته‌اند ، خود را «ولی امر مسلمین» ، «ولی رسول خدا» و ... می‌دانسته‌اند .  و نیز وقتی جانشین خود را انتخاب و یا شخصی را به حکومت یک منطقه‌ای نصب می‌کردند‌ ، به او عنوان «والی» داده و در حکم او از کلمه «ولی» استفاده می‌کردند .

1. ابوبکر و عمر خود را «ولی رسول خدا» می‌دانستند :

       مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیحش به نقل از خلیفه دوم می‌نویسد :

       فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِى کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .

    پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت : من جانشین رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زاده‌ات را درخواست کردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را .

    ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم ، آن‌چه می‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌کار ، حیله‌گر و خیانت‌کار معرفی کردید و حال آن که خدا می داند که ابوبکر راستگو ،‌ دین دار و پیرو حق بود .

    پس از مرگ ابوبکر ،‌ من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حیله گر و گناهکار خواندید .

        النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ) ، صحیح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757 ، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت .

       در این روایت خلیفه دوم تصریح می‌کند که ابوبکر  خود را ولی = خلیفه رسول خدا می‌دانست ؛ ولی شما دو نفر او را تکذیب کرده و وی را خیانت کار و ... می‌دانستید ، من نیز خودم را ولی = خلیفه رسول خدا می‌دانم و شما دو نفر مرا دروغگو خیانت کار و ... می‌دانید.

       عبد الرزاق عن معمر عن الزهری عن مالک بن أوس بن الحدثان النصری ... فلما قبض رسول الله (ص) قال أبو بکر أنا ولی رسول الله (ص) بعده أعمل فیه بما کان یعمل رسول الله (ص) فیها ثم أقبل على علی والعباس فقال وأنتما تزعمان أنه فیها ظالم فاجر والله یعلم أنه فیها صادق بار تابع للحق ثم ولیتها بعد أبی بکر سنتین من إمارتی فعملت فیها بما عمل رسول الله (ص) وأبو بکر وأنتما تزعمان أنی فیها ظالم فاجر ... .

    عمر گفت : و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت : من ولی و جانشین پیامیرم ، و همانگونه که او رفتار کرد من نیز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت : شما خیال می‌کردید که أبو بکر ظالم و فاجر است ... سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم ...

        إبن أبی شیبة الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ) ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، ج 5 ، ص 469 ، ح9772 ، تحقیق : کمال یوسف الحوت ،  ناشر : مکتبة الرشد - الریاض  ، الطبعة : الأولى ، 1409هـ .

       نکته مهم در این روایت این است که ابوبکر می‌گوید : «أنا ولی رسول الله (ص) بعده»  کلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود می‌رساند .

       حال سؤال این جا است که چرا باید کلمه (ولی) و (مولی) که در سخن رسول باید با هزاران تأویل حمل بر غیر مراد متکلم شود ولی در سخن دیگران نیازی نباشد ؟

بررسی سند روایت :

مالک بن أوس بن الحدثان النصری :

       وی از روات صحیح بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است و حتی بعضی‌ها اعتقاد داشته‌اند که او رسول خدا صلی الله علیه وآله را نیز دیده است.

       مزی در تهذیب الکمال در باره او می‌نویسد :

       ذکره محمد بن سعد فی "الصغیر "فی الطبقة الثامنة من الصحابة ممن ادرک النبی صلى الله علیه وسلم ورآه ولم یحفط عنه شیئا .

    محمد بن سعد وی را در کتابش (الصغیر) در طبقه هشتم از صحابه ذکر می‌کند و می‌گوید: او از کسانی است که رسول خدا را درک کرد اما سخنی از حضرت نقل نکرده است.

        المزی ، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ) ، تهذیب الکمال ، ج 27 ، ص 122 ، تحقیق د . بشار عواد معروف ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1400هـ – 1980م .

محمد بن مسلم معروف به ابن شهاب زهری :

       از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است .

       ابن حجر در باره او می‌نویسد :

       الفقیه الحافظ متفق على جلالته وإتقانه وهو من رؤوس الطبقة الرابعة

    فقیه و حافظ بود، بر بزرگی جایگاه او اتفاق نظر است و از سران طبقه چهارم است.

        العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تقریب التهذیب ، ج 1 ، ص 506 ، تحقیق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشید - سوریا ، الطبعة : الأولى ، 1406 - 1986  .

معمر بن راشد :

       از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت.

       ذهبی در باره او می‌نویسد :

       معمر بن راشد أبو عروة الأزدی ... وقال أحمد لا تضم معمرا إلى أحد إلا وجدته یتقدمه کان من أطلب أهل زمانه للعلم وقال عبد الرزاق سمعت منه عشرة آلاف .

    احمد گفته است: هیچ کس را نمی توان در ردیف معمر قرار داد بلکه او تقدم و برتری دارد، در زمان خودش بر همگان بر کسب دانش تقدم داشت، عبد الرزاق می‌گوید: ده هزار حدیث از وی شنیدم.

        الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفای748هـ) ، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة ، ج 2 ، ص 282 ، تحقیق محمد عوامة ، ناشر : دار القبلة للثقافة الإسلامیة ، مؤسسة علو - جدة ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ - 1992م .

       بنابراین ، سند روایت نیز قطعی است و هیچ مشکلی ندارد .

2 . ابوبکر خود را «ولی امر مسلمین» می‌دانست :

       أبو بکر بعد از به خلافت رسیدن در خطبه‌هایی که برای صحابه ایراد کرده ، با استفاده از کلمه «ولی» خود را «ولی امر مسلمین» خوانده است .

       بلاذری در انساب الأشراف ، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار ، طبری و ابن کثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت ،‌ نخستین خطبه ابوبکر را این گونه نقل کرده‌اند :

       لما ولی أبو بکر رضی الله تعالى عنه، خطب الناس فحمد الله وأثنى علیه ثم قال: أما بعد أیها الناس فقد ولیتُکم ولستُ بخیرکم .

    و چون ابوبکر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت : ای مردم من رهبر شما شده‌ام ؛ ولی بهترین شما نیستم .

        البلاذری ، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف ، ج 1 ، ص 254 ؛

        الدینوری ، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ) ، عیون الأخبار ، ج 1 ، ص 34 ؛

        الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ) ، تاریخ الطبری ، ص 237 ـ 238 ،  ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت .

       این خطبه با سند‌‌های صحیح نقل شده است ؛ ابن کثیر دمشقی سلفی ، بعد از نقل این خطبه می‌نویسد :

       وهذا إسناد صحیح .

    سند این حدیث صحیح است.

        القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) ، البدایة والنهایة ، ج 6 ، ص 301 ، ناشر : مکتبة المعارف – بیروت .

       ابن قتیبه دینوری ، یعقوبی و أبو سعد الآبی ، نقل می‌کنند که خلیفه اول خطبه‌ای خواند و گفت :

       فحمد الله أبو بکر وأثنى علیه ثم قال إن الله بعث محمدا صلى الله علیه وسلم نبیا وللمؤمنین ولیا فمنّ الله تعالى بمقامه بین أظهرنا حتى اختار له الله ما عنده فخلى على الناس أمرهم لیختاروا لأنفسهم فی مصلحتهم متفقین غیر مختلفین فاختارونی علیهم والیا ولأمورهم راعیا وما أخاف بعون الله وهنا ولا حیرة ولا جبنا وما توفیقی إلا بالله العلی العظیم علیه توکلت وإلیه أنیب .

    خداوند محمد را پیامبر و سرپرست و پیشوای مؤمنان قرار داد ، و به وجود او بر ما منت گذاشت تا آن که او را نزد خودش خواند ، مردم را آزاد گذاشت تا خودشان بر اساس مصلحت‌ها پیشوا بر گزینند ؛ پس مرا به سرپرستی بر گزیدند ، به کمک خدا نه از چیزی می ترسم و نه سرگردانی احساس می کنم .

        الدینوری ، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ) ، الإمامة والسیاسة ، ج 1 ، ص 18 ، تحقیق : خلیل المنصور ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م .

        الیعقوبی ، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفای292هـ) ، تاریخ الیعقوبی ، ج 2 ، ص 125 ، ناشر : دار صادر – بیروت .

        الآبی ، أبو سعد منصور بن الحسین (متوفای421هـ) ، نثر الدر فی المحاضرات ، ج 1 ، ص 278 ، اسم المؤلف: تحقیق : خالد عبد الغنی محفوط ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت /لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1424هـ - 2004م  .

       محمد بن سعد در طبقات ، سیوطی در تاریخ الخلفاء و ابن حجر هیثمی در الصواعق و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت ، خطبه دیگری را از خلیفه دوم نقل کرده‌اند که پس از به خلافت رسیدن آن را ایراد کرده است:

       لما بویع أبو بکر قام خطیبا فلا والله ما خطب خطبته أحد بعد فحمد الله وأثنى علیه ثم قال أما بعد فإنی ولیت هذا الأمر وأنا له کاره ووالله لوددت أن بعضکم کفانیه ... .

    وقتی که با ابوبکر بیعت شد خطبه‌ای خواند که به خدا سوگند بعد از او چنین خطبه‌ای خوانده نشد ، پس از حمد و ثنای الهی گفت : من به امر رهبری شما برگزیده شدم ؛ ولی از آن خوشنود نیستم ، دوست داشتم یکی از شما این مسؤولیت را می‌پذیرفت ...

        الزهری ، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای230هـ) ، الطبقات الکبرى ، ج 3 ، ص 212 ، ناشر : دار صادر - بیروت ؛

        السیوطی ، عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ) ، تاریخ الخلفاء ، ج 1 ، ص 71 ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید ، ناشر : مطبعة السعادة - مصر ، الطبعة : الأولى ، 1371هـ - 1952م ؛

        الهیثمی ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ ، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 1 ، ص 37 ، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1417هـ - 1997م .

3 . انتصاب عمر به عنوان ولی :

       خلیفه اول وقتی که احساس کرد عمرش به پایان رسیده ، عمر را به جانشینی و ولایت بعد از خودش منصوب کرد و در این انتصاب صریحاً از واژه «ولی» استفاده کرد و به صحابه اعلام کرد که عمر «ولی» مسلمین بعد از من است .

       ابن حبان بستی در کتاب الثقات خود می‌نویسد :

       ثم قال لعثمان اکتب هذا ما عهد علیه أبو بکر بن أبى قحافة إلى المسلمین أما بعد ثم أغمى علیه فذهب عنه فکتب عثمان أما بعد فقد استخلفت علیکم عمر بن الخطاب ولم آلکم خیرا .

       ثم أفاق أبو بکر فقال اقرأ على فقرأ علیه ذکر عمر فکبر أبو بکر فقال جزاک الله عن الإسلام خیرا .

       ثم رفع أبو بکر یدیه فقال اللهم ولیته بغیر أمر نبیک ولم أرد بذلک إلا صلاحهم وخفت علیهم الفتنة فعملت فیهم بما أنت أعلم به وقد حضر من أمرى ما قد حضر فاجتهدت لهم الرأی فولیت علیهم خیرهم لهم وأقواهم علیهم وأحرصهم على رشدهم ولم أرد محاماة عمر فاجعله من خلفائک الراشدین یتبع هدى بنى الرحمة وهدى الصالحین بعده وأصلح له رعیته .

       وکتب بهذا العهد إلى الشام إلى المسلمین إلى أمراء الأجناد أن قد ولیت علیکم خیرکم ولم آل لنفسى ولا للمسلمین خیرا .

    ابوبکر به عثمان گفت بنویس : این سفارشی است به مسلمانان ؛ اما بعد ... سپس بیهوش شد ، عثمان نوشته را ادامه داد ، عمر بن خطاب را جانشین خودم بر شما قرار دادم ، سپس ابوبکر به هوش آمد ، گفت : آنچه نوشته‌ای برایم بخوان ؟  عثمان خواند و نام عمر را برد ، ابوبکر تکبیر گویان به عثمان گفت : خدا تو را پاداش نیکو دهد .  

    آنگاه ابوبکر دست‌ها را بلند کرد و گفت : خداوندا من عمر را بدون اجازه پیامبرت جانشین قرار دادم ، جز صلاح آنان و جلوگیری از فتنه قصدی نداشتم ، تو خود آگاه تری که من در آستانه سفرم ، پس تلاش کردم تا بهترین و نیرومند ترین آنان را که حریص بر پیشرفت آنان باشد بر گزینم . او را از جانشینان هدایتگر که از پیامبر رحمت و صالحان پیروی نماید قرار ده ، و مردم را شایسته رهبری او گردان .

    و نیز این عهد نامه را برای مسلمانان شام و فرماندهان ارتش فرستاد و به آنان گوشزد نمود که : بهترین فرد از میان شما را امیر و رهبر شما قرار دادم .

        التمیمی البستی ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای354 هـ) ، الثقات ، ج 2 ، ص 192 ـ 193 ، تحقیق السید شرف الدین أحمد ، ناشر : دار الفکر ، الطبعة : الأولى ، 1395هـ – 1975م .

       ابن اثیر جزری می‌نویسد که خلیفه اول بعد از انتصاب عمر به جانشینی خود ، به فرماندهان سپاه این چنین نوشت :

       وکتَبَ إِلى أُمرَاءِ الأجنَادِ : وَلَّیْتُ علیکم عمرَ ولم آلُ نَفْسِی وَلا المُسْلِمین خیرا ، ثم مَاتَ وَدُفِنَ لَیْلا .

    ابوبکر در نامه‌ای به فرماندهان ارتش نوشت : عمر را بر شما جانشین قرار دادم ، و در این کار جز خیر خواهی برای مسلمین نخواستم ، سپس ابو بکر از دنیا رفت و شب بدنش دفن شد .

        الجزری ، المبارک بن محمد ابن الأثیر (متوفای544هـ) ، معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول ، ج 4 ، ص 109 .

       استفاده از ماده «خلیفه» و «ولی» در این دو روایت ، نشانگر آن است که در آن زمان مردم از این دو کلمه یک معنی استنباط می‌کرده‌اند و «ولی» همان معنایی داشته است که «خلیفه» داشته است .

       نه تنها خلیفه اول برای انتصاب عمر از واژه «ولی» استفاده می‌کند ؛ بلکه صحابه نیز در اعتراضی که به ابوبکر داشتند ، از دو کلمه «ولی» و «خلیفه» در کنارهم استفاده کرده‌اند :

       ابن أبی شیبه ‌می‌نویسد :

       عن وکیع ، وابن إدریس ، عن إسماعیل بن أبی خالد ، عن زبید بن الحرث ، أن أبا بکر حین حضره الموت أرسل إلى عمر یستخلفه فقال الناس : تستخلف علینا فظاً غلیظاً ، ولو قد ولینا کان أفظ وأغلظ ، فما تقول لربک إذا لقیته وقد استخلفت علینا عمر .

    وقتی که مرگ ابوبکر فرا رسید کسی را نزد عمر فرستاد تا وی را جانشین خودش قرار دهد ، مردم اعتراض کرده و گفتند : انسانی خشن و تندخو را جانشین می‌کنی ؟ و اگر او را بر ما مسلط نمائی خشن تر هم خواهد شد ، و چون خدا را دیدار کنی چه پاسخی برای جانشین قرار دادن عمر خواهی داشت ؟

        إبن أبی شیبة الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ) ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، ج8 ، ص574 ، تحقیق : کمال یوسف الحوت ،  ناشر : مکتبة الرشد - الریاض  ، الطبعة : الأولى ، 1409هـ ؛

        النمیری البصری ، أبو زید عمر بن شبة (متوفای262هـ) ، تاریخ المدینة المنورة ، ج2 ، ص671 ، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت  - 1417هـ-1996م .

       همچنبن ابن تیمیه حرانی ، نظریه پرداز وهابیت و مؤسس فکری این فرقه می‌نویسد :

       لما استخلفه أبو بکر کره خلافته طائفة حتى قال طلحة ماذا تقول لربک إذا ولیت علینا فظا غلیظا .

    زمانی که ابوبکر ، عمر را به جانشینی انتخاب کرد ، برخی از این انتخاب ناراحت شدند ، طلحه گفت : جواب خدا را بر جانشین قرار دادن عمر چگونه خواهى داد ، آن هنگامی که به ملاقات او بروی و از تو سؤال شود ‌که چرا فردی خشن و بد اخلاق را بر مردم مسلط کردی ؟ .

        الحرانی ، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة أبو العباس (متوفای728هـ) ، منهاج السنة النبویة ، ج7 ، ص 461 ، تحقیق د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولى ، 1406هـ .

       در این دو روایت نیز از کلمات «استخلفه» و «ولیت» استفاده و یک معنا از آن اراده شده است .

       و در جای دیگر می‌نویسد :

       وقد تکلموا مع الصدیق فی ولایة عمر وقالوا ماذا تقول لربک وقد ولیت علینا فظا غلیظا .

    صحابه با ابو بکر در باره جانشینی عمر با او صحبت کردند و گفتند : چرا فردی خشن و تندخو را به خلافت برگزیده و بر مردم تحمیل کردى ؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد ؟

        الحرانی ، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة أبو العباس (متوفای728هـ) ، منهاج السنة النبویة ، ج6 ، ص155 ، تحقیق د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولى ، 1406هـ .

4 . عمر ، خود را «ولی امر مسلمین» می‌دانست :

       خلیفه دوم نیز بعد از بیعت گرفتن از مردم و در طول دوران خلافتش خطبه‌هائی خوانده که با استفاده از ماده «ولی» خود را «ولی امر مسلمین» خوانده است .

       بلاذری در انساب الأشراف می‌نویسد :

       خطب عمر بن الخطاب رضی الله عنه حین ولی فحمد الله وأثنى علیه وصلى على نبیه ثم قال : إنی قد ولیت علیکم ، ولولا رجائی أن أکون خیرکم لکم ، وأقواکم علیکم ، وأشدکم اضطلاعاً بما ینوب من مهم أمرکم ، ما تولیت ذلک منکم ...

    عمر پس از به خلافت رسیدنش خطبه خواند و بعد از حمد و ثنای الهی گفت: من بر شما خلیفه شده ام و اگر امید نداشتم که بهترین و نیرومندترین و سخت گیرترین در امور زندگی برای شما باشم این مسؤولیت را نمی پذیرفتم...

        البلاذری ، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ) ، أنساب الأشراف  ، ج 3 ، ص 412 .

       طبری می‌نویسد :

       وقفل عمر من الشام إلى المدینة فی ذی الحجة وخطب حین أراد القفول فحمد الله وأثنى علیه وقال ألا إنی قد ولیت علیکم وقضیت الذی علی فی الذی ولأنی الله من أمرکم إن شاء الله قسطنا بینکم .

    عمر در ماه ذی حجه از شام بازگشت و هنگام مراجعت خطبه ای خواند و در آن پس از حمد و ثنای الهی گفت: بدانید بر شما ولایت یافته ام و با خودم عهد کرده ام که اگر خدا خواست بین شما به عدالت رفتار نمایم.

        الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ) ، تاریخ الطبری ، ج 2 ، ص 490 ،  ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت .

        القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) ، البدایة والنهایة ، ج 7 ، ص 79 ، ناشر : مکتبة المعارف – بیروت .

       و نیز می‌نویسد :

       ذکر بعض خطبه رضی الله تعالى عنه ... عن عروة بن الزبیر أن عمر رضی الله تعالى عنه خطب فحمد الله وأثنى علیه بما هو أهله ثم ذکر الناس بالله عز وجل والیوم الآخر ثم قال یا أیها الناس إنی قد ولیت علیکم ولولا رجاء أن أکون خیرکم لکم وأقواکم علیکم وأشدکم استضلاعا بما ینوب من مهم أمورکم ما تولیت ذلک منکم

    عروه بن زبیر خطبه عمر را چنین نقل کرده است که وی پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم اگر امید وار به خدمت گذاری و اصلاح امور زندگی شما نبودم حکومت بر شما را نمی پذیرفتم.

        الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ) ، تاریخ الطبری ، ج 2 ، ص 572 ،  ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت .

5 . آرزوی‌های عمر برای تعیین جانشین :

       زمانی که خلیفه دوم احساس کرد که ضربه چاقو کاری است و به زودی از دنیا خواهد رفت ، به یاد کسانی افتاد که در انحراف خلافت از بنی هاشم و رسیدن آن به خلیفه اول و دوم نقش اساسی داشته و بر سر پیمانی که بسته بودند کاملاً وفادار ماندند ؛ اما دنیا با آنان وفاداری نکرد . و لذا خلیفه دوم با یادآوری نام‌های آن‌ها می‌گوید : اگر زنده بودند آنان را  «ولی امر مسلمین» قرار می دادم .

       ابن قتیبه دینوری در الإمامة والسیاسه می‌نویسد :

       فلما أحس بالموت قال لابنه اذهب إلى عائشة وأقرئها منی السلام واستأذنها أن أقبر فی بیتها مع رسول الله ومع أبی بکر فأتاها عبد الله بن عمر فأعلمها فقالت نعم وکرامة ثم قالت یا بنی أبلغ عمر سلامی وقل له لا تدع أمة محمد بلا راع استخلف علیهم ولا تدعهم بعدک هملا فإنی أخشى علیهم الفتنة فأتى عبد الله فأعلمه فقال ومن تأمرنی أن أستخلف لو أدرکت أبا عبیدة بن الجراح باقیا استخلفته وولیته فإذا قدمت على ربی فسألنی وقال لی من ولیت على أمة محمد قلت أی ربی سمعت عبدک ونبیک یقول لکل أمة أمین وأمین هذه الأمة أبو عبیدة بن الجراح ولو أدرکت معاذ بن جبل استخلفته فإذا قدمت على ربی فسألنی من ولیت على أمة محمد قلت أی ربی سمعت عبدک ونبیک یقول إن معاذ بن جبل یأتی بین یدی العلماء یوم القیامة ولو أدرکت خالد بن الولید لولیته فإذا قدمت على ربی فسألنی من ولیت على أمة محمد قلت أی ربی سمعت عبدک ونبیک یقول خالد بن الولید سیف من سیوف الله سله على المشرکین ... .

    وقتی که عمر احساس کرد که در آستانه مرگ است به پسرش گفت : نزد عائشه برو ، سلام مرا به وی برسان و از وی اجازه بگیر تا مرا در خانه‌اش در کنار رسول خدا و ابوبکر دفن کنند .

    عبدالله بن عمر در خواست پدرش را با عائشه در میان گذاشت ، عائشه استقبال کرد و گفت : فرزندم ! سلام مرا به عمر برسان و بگو امت محمد را بدون چوپان وامگذار ، جانشین تعیین کن ، مردم را تنها رها مکن ، من از بروز فتنه بعد از تو می ترسم ، عبد الله سفارش عائشه را به پدرش منتقل کرد .

    عمر گفت : چه کسی را دستور می‌دهی تا جانشین قرار دهم ، اگر ابو عبیده جراح زنده بود او را جانشین قرار می دادم ، و چون بر پروردگارم وارد می شدم و از من سؤال می شد : چه کسی را رهبر امت محمد  قرار دادی ؟ عرضه می‌داشتم : از بنده و فرستاده‌ات شنیدم که گفت : برای هر امتی امینی است و امین این امت ابو عبیده جراح بود ، و اگر معاذ بن جبل زنده بود او را جانشین می‌کردم و وقت ورود به محضر پروردگار و سؤال از این که چه کسی را خلیفه بعد از خودت قرار دادی ؟ در پاسخ می‌گفتم : از بنده و پیامبرت شنیدم که فرمود : معاذ بن جبل در قیامت پیشاپیش همه دانشمندان وارد محشر می‌شود ، و اگر خالد بن ولید زنده بود او را به جای خویش منصوب می‌کردم و در پاسخ خدای متعال می گفتم : بنده و نبی تو گفته است : خالد بن ولید شمشیری از شمشیر های خدا است که بر مشرکین بیرون آمد .

        الدینوری ، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ) ، الإمامة والسیاسة ، ج 1 ، ص 25 ، تحقیق : خلیل المنصور ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م .

       ابن خلدون نیز در مقدمه معروفش می‌نویسد که عمر گفت :

       لو کان سالم مولى حذیفة حیا لولیته .

    اگر سالم غلام (یا آزاد شده) حذیفه زنده بود او را جانشین قرار می دادم.

        إبن خلدون الحضرمی ، عبد الرحمن بن محمد (متوفای808 هـ)، مقدمة ابن خلدون ، ج 1 ، ص 194 ، ناشر : دار القلم - بیروت - 1984 ، الطبعة : الخامسة .

6 . عمر ، ولایت بعد از خودش را به شوری واگذار کرد :

       ابن حجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری بعد از نقل قضیه سپردن خلافت به شوری توسط عمر می‌نویسد که خلیفه دوم آن‌ها را چنین نصیحت کرد :

       یا علی لعل هؤلاء القوم یعلمون لک حقک وقرابتک من رسول الله صلى الله علیه وسلم وصهرک وما اتاک الله من الفقه والعلم فان ولیت هذا الأمر فاتق الله فیه ثم دعا عثمان فقال یا عثمان فذکر له نحو ذلک ووقع فی روایة إسرائیل عن أبی إسحاق فی قصة عثمان فان ولوک هذا الأمر فاتق الله فیه ولا تحملن بنی أبی معیط على رقاب الناس ...

    عمر گفت : ای علی ! این مردم می‌دانند که تو حقی داری و نزدیک‌ترین فرد به رسول خدا و داماد او هستی و از دانش و فقه دین بهره مند می باشی ، پس اگر رهبر این مردم شدی تقوای الهی را فراموش مکن ، سپس عثمان را فرا خواند و گفت : اگر بر مردم خلیفه شدی فرزندان ابی معیط را بر مردم مسلط مکن .

        العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) ، فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ج 7 ، ص 68 ، تحقیق : محب الدین الخطیب ، ناشر : دار المعرفة - بیروت .

        البلاذری ، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 259 .

       بلاذری در انساب الأشراف می‌نویسد که عمر گفت :

       یا علی ، لعل هؤلاء سیعرفون لک قرابتک من النبی صلى الله علیه وسلم وصهرک وما أنا لک الله من الفقه والعلم ، فإن ولیت هذا الأمر فاتق الله فیه ، ثم دعا بعثمان فقال : یا عثمان ، لعل هؤلاء القوم یعرفون لک صهرک من رسول الله وسنک ، فإن ولیت هذا الأمر فاتق الله ولا تحمل آل أبی معیط على رقاب الناس ... .

    ای علی ! این مردم می‌دانند که تو با پیغمبر نسبت فامیلی داری و داماد وی هستی و آنچه خدا از دانش و فقه به تو عنایت فرموده خبر دارند ؛ پس اگر رهبر شدی خدا را فراموش مکن و تقوا را مراعات نما ، سپس عثمان را طلبید و گفت : ای عثمان ! این مردم می‌دانند که تو داماد پیامبر و سنّ و سالت از دیگران بیشتر است ؛ پس اگر خلافت به تو رسید از خدا به ترس و خاندان ابی معیط را بر مردم مسلط مکن .

        البلاذری ، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 259 .

7 . عبد الملک بن مروان ؛ عمر و عثمان را «ولی امر مسلمانان» می‌دانست :

       استفاده از کلمه (ولیّ) در تاریخ اسلام و در قرون بعد نیز کاربرد داشته است و مردم با پیروی از خلفا ، سلاطین و حاکمان را «ولی امر مسلمانان» می‌دانستند .

       مسعودی در مروج الذهب ، المرسی در المحکم والمحیط ، ابن منظور در لسان العرب و أحمد زکی صفوت در جمهرة خطب العرب دانشمند معاصر سنی می‌نویسند که عبد الملک بن مروان در زمان خلافتش این چنین خطبه خواند :

       فیا معشر قریش ولیکم عمر بن الخطاب فکان فظا غلیظا مضیقا علیکم فسمعتم له وأطعتم ثم ولیکم عثمان فکان سهلا فعدوتم علیه فقتلتموه وبعثنا علیکم مسلما یوم الحرة فقتلناکم فنحن نعلم یا معشر قریش أنکم لا تحبوننا أبدا وأنتم تذکرون یوم الحرة ونحن لا نحبکم أبدا .

    ای گروه قریش ! عمر بن خطاب تندخو و خشن بود و بر شما خلافت کرد ، او را تحمل کردید و نافرمانی نکردید ، سپس عثمان کسی که نرم و مهربان بود بر شما ولایت یافت ، با وی دشمنی کردید و او را به قتل رساندید ، در واقعه حرَه فردی را به طرف شما روانه کردیم که با شما جنگید و افرادی از شما را کشت، ما می دانیم ، شما ما را دوست ندارید و مدام حادثه حرَه را به یاد می آورید ، ما هم شما را دوست نداریم .

        المسعودی ، أبو الحسن على بن الحسین بن على (متوفای346هـ) ، مروج الذهب ، ج 1 ، ص 401 ؛

        المرسی ، أبو الحسن علی بن إسماعیل بن سیده (متوفای458هـ) ، المحکم والمحیط الأعظم ، ج 1 ، ص 514 ، اسم المؤلف: تحقیق : عبد الحمید هنداوی ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة : الأولى ، 2000م ؛

        الأفریقی المصری ، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای711هـ) ، لسان العرب ، ج 8 ، ص 166 ،  ناشر : دار صادر - بیروت ، الطبعة : الأولى ؛

        صفوت ، أحمد زکی ، جمهرة خطب العرب ، ج 2 ، ص 196 ، ناشر : المکتبة العلمیة - بیروت .

8 . انتصاب فرمانداران به عنوان والی :

       استفاده از واژه «ولی» و اراده امامت ، سرپرستی و حکومت از آن ، کاربرد گسترده‌ای داشته است ؛ تا جایی که در نامه‌ها و احکام فرمانداران و حاکمان دیگر مناطق اسلامی نیز در هنگام انتصاب از همین کلمه استفاده می‌شده است ؛ از جمله ابن کثیر دمشقی متن حکم خلیفه دوم را هنگام انتصاب أبو موسی اشعری به حکومت بصره این گونه نقل می‌کند :

       وکتب إلى اهل البصرة انی قد ولیت علیکم أبا موسى لیاخذ من قویکم لضعیفکم ولیقاتل بکم عدوکم ولیدفع عن دینکم ... .

    عمر به مردم بصره نوشت : من ابو موسی را والی قرار دادم تا حق ضعیفان را از افراد قوی و نیرومند شما بگیرد و با دشمن شما به جنگد و از دین دفاع نماید ...

        القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) ، البدایة والنهایة ، ج 7 ، ص 82 ، ناشر : مکتبة المعارف – بیروت .

       استفاده از این واژه اختصاص به خلیفه دوم نداشته ؛ بلکه دیگر خلفا نیز به هنگام انتصاب فرماندارانشان از همین کلمه استفاده می‌کردند .

       بلاذری در انساب الأشراف می‌نویسد :

       وولى عبد الملک قطن بن عبد الله الکوفة أربعین یوماً، ثم عزله وولى بشراً وقال: قد ولیت علیکم بشراً وأمرته بالإحسان إلى محسنکم ... .

    عبد الملک شهر کوفه را به مدت چهل روز تحت رهبری قطن بن عبد الله قرار داد سپس او را عزل کرد و بشر را حاکم کرد و به مردم گفت: بشر را بر شما امارت دادم و دستور دادم تا به خوبان شما خوبی کند.

        البلاذری ، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 411 .

       طبری و ابن جوزی در تاریخشان می‌نویسند که معاویة بن أبو سفیان هنگام انتصاب عبید الله بن زیاد خطاب به مردم بصره گفت :

       ثم قال قد ولیت علیکم ابن أخی عبید الله بن زیاد

    پسر برادرم عبید الله بن زیاد را والی قرار دادم .

        الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ) ، تاریخ الطبری ، ج 3 ، ص 245  ،  ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت ؛

        إبن جوزی ، عبد الرحمن بن علی بن محمد أبو الفرج (متوفای597هـ) المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم ، ج 5 ، ص 278 ـ 279  ، ناشر : دار صادر - بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1358هـ .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۱
فرزند سجّاده . . .

نظرات  (۱)

عید را بهانه کنیم تا به همه کسانی که دوستشان داریم سلامی بکنیم!
عید غدیر خم بر شما مبارک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">