محرمانه . . .
السلام علیک یا صاحب الزمان
آقا جان،بهاران گذشت ونیامدی؛ عمری است که برای آمدنت بی قرارم، یا بن الزهرا، ببین از فراقت سخت بارانیم. ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند.آقا جان! حیف نیست ماه شب چهادره پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند؟ حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد؟ بیا و قرار دل بیقرارم شو، بیا وصداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن، بیا تا سر به دامانت بگذارم و عقده های چندین ساله ام را باز کنم بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم. یوسف فاطمه! برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست! حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم می توان تو را احساس کرد وبویید. پس بیا، در وادی انتظار، زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟ خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟