انتظار فرج:
یعنی ....
کجاست آن نوری که "دامنه ی توجهات" مرا وسیع و "دغدغه ها"یم را فراگیر می کند؟
کجاست آن عزمی که "نگاه" مرا متعالی و همتم را ابدی می کند؟
کجاست آن پری که مرا از "تنگنای مرزهای خونی، قومی و جغرافیایی" برمی دارد و بر "بلندای مرزهای انسانی" می نشاند؟
کجاست آن بالی که مرا از "سراب تکاثر" می رهاند و از زلال کوثر سیراب می کند؟
کجاست آن وسعت؟
کجاست آن نگاه بلند؟
کجاست آن همت عالی؟
کجاست آن چشمه ی حکمت؟
کجاست آن مردی که بر بام جهان ایستاده ؟
کجاست؟ تا در وسعتش نفس بکشم
کجاست؟ تا از حکمتش بنوشم
کجاست؟ تا از منظرش ببینم
کجاست؟ تا با همتش بکوشم
انتظار فرج:
یعنی ....
کجاست آن نوری که "دامنه ی توجهات" مرا وسیع و "دغدغه ها"یم را فراگیر می کند؟
کجاست آن عزمی که "نگاه" مرا متعالی و همتم را ابدی می کند؟
کجاست آن پری که مرا از "تنگنای مرزهای خونی، قومی و جغرافیایی" برمی دارد و بر "بلندای مرزهای انسانی" می نشاند؟
کجاست آن بالی که مرا از "سراب تکاثر" می رهاند و از زلال کوثر سیراب می کند؟
کجاست آن وسعت؟
کجاست آن نگاه بلند؟
کجاست آن همت عالی؟
کجاست آن چشمه ی حکمت؟
کجاست آن مردی که بر بام جهان ایستاده ؟
کجاست؟ تا در وسعتش نفس بکشم
کجاست؟ تا از حکمتش بنوشم
کجاست؟ تا از منظرش ببینم
کجاست؟ تا با همتش بکوشم