این خیمه ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینه ی او شعله می کشید
راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می برید
مردی که رفت و از سر نی حس بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید
سلام علیکم..
این خیمه ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینه ی او شعله می کشید
راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می برید
مردی که رفت و از سر نی حس بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید
اجازه هست با افتخار لینکتون کنیم؟
التماس دعای فرج