اما انتظار . . .
ماشین برداشتم!
مادرم سوار شد!
رفتیم سمت بازار!
از کوچه پس کوچه رفتیم، چون هنوز گواهینامه ندارم!
یه جای پارک پیدا کردم!
فرصت غنیمت دونستم، پارک کنم!
چون رانندگیم خوب نیست، جلوتر هم شلوغ بود، دیگه بیخیال جلوتر شدم!
داستان همچنان ادامه دارد...
حالا جای پارک پیدا شده، الحمدلله مادر پیاده شده، و اینجانب باید ماشین رو پارک کنم و یک ساعتی به انتظار آمدن مادر بشینم!
من هم پارک کردن بلد نیستم!
اول خواستم با دنده عقب بیام پارک کنم نشد!
یه پیکان هم پشت سر وایستاده راه باز شه، عبور کنه!
دید این راننده خیلی ناشیه، از کوچه کناری رفت! اما یه پیکان دیگه سر و کلش پیداش شد!
اما بنده، ماشین رو بردم عقب که حالا با کله ماشین پارک کنم!
دارم میام نزدیک جای پارک!
ماشین سمت راستی مزاحمه (چون من بلد نیستم پارک کنم) میرم عقب دوباره میام جلو، حالا ماشین سمت چپی مزاحمه!
پس از کشمکش های بسیار با ماشین خودم و ماشینای مجاور و جای پارک، در نهایت توی یه جای پارک قشنگ، اوریب پارک کردم!
وقتی پیاده شدم، صاحب یکی از ماشینای دور و بر، منتظر خانواده اش (همسر یا خواهر یا مادرش) بود، من هم با شرمندگی از این پارک افتض، گفتم دیگه چیکار میشه کرد، وقتی رانندگی بلد نباشی همین میشه!
این از حکایت جای پارک!
اما داستان تازه از اینجا شروع میشه!
چون باید یک ساعت توی این هوای گرم و شرجی جنوب، اگه ریا نباشه با زبون روزه، منتظر مادرجان باشم!
بخاطر شرجی، سراسر بدن از عرق خیسه و باید تحمل کرد!
نمیخواستم بیام یعنی اگه خواهر یا برادرم بود نمیومدم!
اما مادره و امرش واجب!
و داستان همچنان ادامه دارد . . .
خوشبختانه مادرم تا این نقطه چینا رو گذاشتم رسید؛ مطالب بالا رو در مدت انتظار نوشتم.
و اما انتظار . . .
ما هم به امر امام و مولایمان باید منتظر بمانیم . . .
در این جاده های شلوغ، آیا به دنبال کوچه پس کوچه هستیم، خودمان را به مولایمان برسانیم؟
آیا خود را به مولایمان میرسانیم یا در جای پارک های دنیای رنگارنگ به دنبال یک جای پارک هستیم تا خود را، به هر صورت که شده، از بار مسئولیت کنار بکشیم و بار سنگین مسئولیت را زمین گذاریم؟
آیا امر مولایمان به اندازه امر صاحب کار ما، برای ما مهم است تا از کار اخراج نشویم؟
آیا به این نتیجه رسیدیم، که مهر و محبت مولا از مهر و محبت مادر و پدرمان هم بیشتر است و امرش واجب و الهی است؟
آیا برای ظهورش به انتظار میشینیم و گرما و سرما و سختی را تحمل میکنیم یا به حرف یکی از دوستان برای اینکه سخت نگذره، روزه رو بشکنیم و بعدها به فکر کفارش بیفتیم؟
آیا در انتظارش، حداقل ها را برای ظهورش آماده میکنیم یا تنها گوشه ای میشینیم و آه و ناله میکنیم که سخت است و کی می آید؟
آیا به نقطه چین ها کفایت می کنیم یا بعد از ظهور کار اصلی ما یعنی سربازی در رکاب آقا تازه شروع می شود؟
و هزاران هزار آیا دیگر . . .
نتیجه گیری بسیار زیبایی است
عباداتتان مقبول درگاه حق
یا علی
التماس دعا