دوست . . .
دوست، دوستی، رفاقت . . .
کلمات قشنگی هستند، که هر زمان می شنوم، ناخوداگاه، ذهنم در کنار کسانی خواهد بود که شیرین ترین و بهترین لحظات عمرم را در کنار آنان گذرانده ام . . .
کسانی که از جزء جزء افکار و عقاید و باورهایم خبر دارند . . .
لحظه لحظه زندگی ام را در کنارشان سپری کرده ام و تک تک خاطراتم را با آنها ساخته ام . . .
مرا از خودم بهتر می شناسند . . .
مرا تحقیر نمی کنند و در برابر محبت های خود هیچ انتظاری از من ندارند . . .
در کنار من چنان خدا را عبادت می کنند که گویی هیچ کس در کنارشان نیست و تنهای تنهایند و این برای ریا در مقابل چشمان من نیست، چون می دانند که من از اویم و او از من است و هیچ چیز نداریم که از هم پنهان کنیم . . .
اگر غمی در دل دارم با نگاه به چهره ام می فهمند و اگر ناراحت و خسته باشم، متوجه می شوند . . .
آری بند بند وجودمان چنان به یکدیگر وابسته است که تحمل دوری و تنهاییشان برایم سخت است . . .
هرچند بزرگ شده اند و پی کسب کار و تلاش برای تأمین معیشت زندگی . . .
بعضی ها متأهل شده اند و متعهد اجرای اوامر همسر . . .
درس شان تمام شده و باید راه پدر را ادامه دهند . . .
یا بعضی تنها سالی یک بار جویای احوال می شوند . . .
اما به پای لحظاتی که با هم داشته ایم، باز دوستشان داریم و جانمان را فدای معرفشان می کنیم . . .
قصد توهین ندارما
تمام دنیا رو بگردی و تمام آخرت رو هم بگردی
رفیقی بهتر از خدا
بعدشم ائمه معصومین
و شهدا پیدا نمی کنی
من خودم به شخصه تا الان هر چی دوست به ظاهر زنده پیدا کردم
به گرد پای شهدا نمی رسن
اصلا جنس شهدا چیز دیگه ایست