در سوگ نبی و سوز وصی . . .
در سوگ خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم
روح هستی در میان بستر است لحظه های آخر پیغمبر است
حرف رفتن نقش بر لبهای او اشک ریزان گوشه ای زهرای او
گوشه ای گرم نیایش با خدا میبرد بالا علی دست دعا
اهل بیت خویش را با اشک و آه در وداع آخرین دارد نگاه
گاه گوید با علی از غسل و قبر دردل با چاه و مظلومی و صبر
گاه گوید با حسن رازی مگو گاه بوسد از حسین زیر گلو
گاه گوید با غم و درد و محن غم مخور هستی من زهرای من
بعد من حامی دست حق شوی اولین کس تو به من ملحق شوی
بعد من اجر رسالت هیزم است هستی ام در آتش نامردم است
آسمان را رنگ نیلی میزنند بین کوچه بر تو سیلی میزنند
«حاج علیرضا شریف»
زبانحال امام حسن علیه السلام
با حضرت زینب سلام الله علیها در لحظات آخر . . .
مادرم بین در و دیوار بود
سینه اش را رد یک مسمار بود
کوچه ای تنگ و دلی بسیار سنگ
بین کوچه مادرم بی یار بود
گو چه شد بر مادر پاکم که در
سن هجده سالگی بیمار بود
مرد بد سیلی به رویش می نواخت
مرد بد انقدر لاکردار بود
سیلی اش انقدر محکم بود که
مادر شبها دگر بیدار بود
پشت درب سوخته یک شاپرک
بال های شاپرک در نار بود
نام آن نامرد را پیشم مبر
مادرم از نام او بی زار بود
«جعفر ابوالفتحی»
این آفتاب در همهجا منتشر شدهست
مثل کبوتران حرم، سایهی شما
در بیت، بیت دفتر ما منتشر شدهست
این آفتاب شعلهزده، سمت آسمان
این آفتاب تا به کجا منتشر شدهست
آیینههای این حرم از عشق ما پر است
این آفتاب در همهجا منتشر شدهست
در این حرم برای همیشه دعای ما
در انعکاس آینهها منتشر شدهست
حالا هزار اشک، هزاران دعا و بغض
دور ضریح پاک شما منتشر شدهست
شعر از : حسین ابراهیمی
خوشحال میشم سری بزنین تا لینکتون کنم
چ قالب خوبی دارین
خوشم اومد
الله پشت و پناهت