..::سجّاده::..

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین علیهم السلام

..::سجّاده::..

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین علیهم السلام

..::سجّاده::..

بسم الله...
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم؛
إن شاء الله بتوانیم در این دنیای مجازی سهمی از دین خود را به فرهنگ شیعه و به خاندان اهل کرم علیهم السلام اداء کنیم.
اللهم عجل لولیک الفرج؛
و من الله توفیق؛
یاعلی...

طبقه بندی موضوعی

خمسه آل عشق (یاحسین) . . .

جمعه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۱، ۰۲:۲۴ ق.ظ

عشق و ماجرای همراهی با مولا حسین علیه السلام

عشق بی درنگ اظهار داشت: ای مولای من! با تو همراهی کنم در هر راهی که تو پای بنهی. امام حسین علیه السلام او را به همراهی پذیرفت، و عشق در محضر او منظر حوادث اسرار آمیز بود، تا این که در صبحگاهی مشاهده کرد، مولایش در رأس کاروانی کوچک به گونه ای آرام از شهر مدینه خارج شد؛ کاروانی مظلوم و بی قرار که از جفای روزگار شکوه داشت. افراد این کاروان را تعدادی از جوانان مصمّم و شجاع و مادران و کودکان کوچک و بزرگ تشکیل می دادند.

در این جا عشق به نزد امام حسین علیه السلام رفت و سؤال نمود: مقصود کجاست؟ پاسخ شنید، سرزمین نینوا. دوباره عشق پرسید: همان جایی که دشت خونین بلاست؟ فرمود: آری. عشق تکرار کرد: هر که آنجا رفت، سَر می دهد. مولا فرمود: ولی سَر به دلبر می دهد. باز عشق سؤال کرد: آیا قصد مولا جانبازی است؟ فرمود: آری، اگر عشق غیر از این باشد، بازی است.

عشق پرسید: اگر قصد مولا جانبازی است، چرا زنان و کودکان را با خود می بَرَد؟ فرمود: عشق آن است که راز این کار را در آخر ببیند. عشق در این جا به التماس آمد و گفت: این پاسخ ها برایم حیرت آور است و بسیار سؤال و معما برایم پیش آمده است.

مولا علیه السلام فرمود: سؤال کردن در این همسفری، عین ملال است و عاقبت کار تو را خراب می کند. عشق باید با صبوری، خو کند. اگر از صبر و طاقت بهره ای نداری، بهتر آن که با ما همسفر نشوی. عشق بی درنگ با عذر خواهی تمام گفت: از سؤال کردن، توبه نمودم، زیرا آفت عشق همین قیل و قال و سؤال است؛ اینک تسلیم اوامر تو هستم و صبوری را نصب العین قرار می دهم.

عشق گفتا با تو همراهی کنم                     اند این ره هرچه فرمایی کنم

با صداقت می شوم همراه تو                           اوج گیرم عاقبت در راه تو

عشق ناگه در سحرگاهی خموش                   دید آمد کاروانی در خروش

از مدینه شد برون مظلوم وار                           شِکوه دارد از جفای روزگار

کودکانی چند دید با مادران                           همره این قافله گشته روان

چند جوانی را مصمم دیده بود                با حسین همراه و همدم دیده بود

گفتم: آنگه یا حسین! مقصد کجاست؟       گفت: مقصد، سرزمین نینواست

گفتم: آن جا دشت خونین بلاست؟           گفت: آری، درد ما را این دواست

گفتم: آن جا هرکه رفت سَر می دهد!       گفت: آری، سَر به دلبر می دهد

گفتم: آیا قصد تو جان بازی است؟      گفت: آری، عشق جز این بازی است

گفتم: از چه این زنان با خود بری؟                 گفت: رازش را در آخر بنگری

گفتم: اینک هست مرا چند سؤال         گفت: سؤال این جا بُود عین ملال

*   *   *

عشق را فرمود مولا این شتاب                  می کند فرجام کارت را خراب

عشق باید با صبوری خو کند                   نیست غیر از صبر او را مستند

گر تویی از صبر و طاقت بی نصیب               پا به راه ما مَنِه ای ناشکیب

عشق گفتا توبه کردم از سؤال         آفت عشق است این جا قیل و قال

پا نهم در راه تو بی گفتو گو                           در اطاعت از تو یابم آبرو

یاعلی؛

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۲۷
فرزند سجّاده . . .

نظرات  (۲)

۲۷ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۳۳ مرتضی محمودی
سلام.زودباش لینکمو با نام شیعیان علی علیه السلام ذخیره کن.خدا خیرت بده
ضمنا.خوشحال میشم اگر در نظر سنجی صلوات شرکت کنید
یا علی
سلام دوست عزیز! خدا قوت
اجرتان با صاحب امر
نماز روهایتان به درگاه حق مقبول...
+
به روزم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">